مترادف پیشوایی : تسلط، حکومت، رهبری، ریاست، زعامت، سروری، فرماندهی، فرمانروایی، قیادت
پیشوایی
مترادف پیشوایی : تسلط، حکومت، رهبری، ریاست، زعامت، سروری، فرماندهی، فرمانروایی، قیادت
فارسی به انگلیسی
leadership, imamate
leading
فارسی به عربی
هیمنة
مترادف و متضاد
برتری، تفوق، استیلاء، تسلط، پیشوایی، اولویت
برتری، تفوق، رهبری، بزرگی، ریاست، پیشوایی
تسلط، حکومت، رهبری، ریاست، زعامت، سروری، فرماندهی، فرمانروایی، قیادت
فرهنگ فارسی
عمل پیشوا امامت قیادت رهبری : پس در روزگار پادشاهان این خاندان ... برانم از پیشواییها و قضاها و شغلها که ویرا ( بوصادق تبانی را ) فرمودند... . یا پیشوایی فرستادگان . پیشواز رفتن پذیره شدن .
لغت نامه دهخدا
پیشوائی. [ ش ْ ] ( حامص مرکب ) عمل پیشوا. امامت. قیادت : پس در روزگار پادشاهان این خاندان...برانم از پیشوائیها و قضاها و شغلها که وی را ( بوصادق تبانی را )فرمودند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 194 ).
چو کرده پیشوائی انبیا را
گرفته پیش راه کبریا را.
کارسطو کند پیشوائی نخست.
- پیشوائی فرستادگان ؛ پیشواز رفتن. پذیره شدن. ( مجموعه مترادفات ص 84 ).
چو کرده پیشوائی انبیا را
گرفته پیش راه کبریا را.
نظامی.
چنان رفت رخصت به رای درست کارسطو کند پیشوائی نخست.
نظامی.
حاکم ترشروی شهر پیشوائی را نشاید. ( مجالس سعدی ).- پیشوائی فرستادگان ؛ پیشواز رفتن. پذیره شدن. ( مجموعه مترادفات ص 84 ).
فرهنگ عمید
سرکردگی، رهبری.
پیشنهاد کاربران
زمامداری
زعامت. . . رهبری. . . . . فرماندهی. . . .
کلمات دیگر: