مترادف پیغمبری : پیامبری، رسالت، نبوت
پیغمبری
مترادف پیغمبری : پیامبری، رسالت، نبوت
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
رسالتی، نبوتی، پیغمبری
رسالتی، نبوتی، پیغمبری
نبوتی، پیغمبری، مبنی بر پیشگویی
پیامبری، رسالت، نبوت
فرهنگ فارسی
۱- پیام آوری قاصدی رسالت : پیغمبری رنج بردم بسی نپرسید ازین باره از من کسی . ( شا. بخ ۲ ) ۱۴۸۷ : ۶- نبوت رسالت پیغامبری : مگر خواب را بیهده نشمری یکی بهره دانش ز پیغمبری . ( شا. بخ ۲۳۶۷ : ۸ )
لغت نامه دهخدا
پیغمبری. [ پ َ / پ ِ غ َ ب َ ] ( حامص مرکب ) عمل پیغمبر. نبوت. نباوة. ( منتهی الارب ). رسالت. پیغامبری. پیامبری. پیمبری :
نشست اندرایران به پیغمبری
بکاری چنان یافه و سرسری.
بایران بدعوی پیغمبری.
که نفرین کند بر بت آزری.
سر اندر نیارد بفرمانبری.
به پیغمبری شاه را یارخواست.
دو گوهر بود در یک انگشتری.
که با او کسی را نبد برتری.
مثل میوه باغ پیغمبری ست.
نماند همی سحر پیغمبری را.
در پیغمبری زند عادل.
ترک هوا قوت پیغمبری ست.
ز ری سوی چین شد به پیغمبری.
اول بنام آدم و خاتم بمصطفی.
هماناکز ایران یکی لشکری.
سوی ما بیامد به پیغمبری.
ترا خاک داند که اسکندری.
زنی بود گویا به پیغمبری.
نمایم بدو مهر و انگشتری.
نپرسید از این باره از من کسی.
نشست اندرایران به پیغمبری
بکاری چنان یافه و سرسری.
دقیقی.
یکی پیر پیش آمدش سرسری بایران بدعوی پیغمبری.
دقیقی.
بزابلستان شد به پیغمبری.که نفرین کند بر بت آزری.
دقیقی.
که نپسندد او را [زرتشت را] به پیغمبری.سر اندر نیارد بفرمانبری.
دقیقی.
ز چین نزد شاپور شد بارخواست به پیغمبری شاه را یارخواست.
فردوسی.
چنان دان که شاهی و پیغمبری دو گوهر بود در یک انگشتری.
فردوسی.
ببرد( محمد «ص » ) از همه گوی پیغمبری که با او کسی را نبد برتری.
اسدی.
سر علمها علم دین ست کان مثل میوه باغ پیغمبری ست.
ناصرخسرو.
بلی این و آن هر دو نطق است لیکن نماند همی سحر پیغمبری را.
ناصرخسرو.
عدل کن زآنکه در ولایت دل در پیغمبری زند عادل.
سنائی.
سر ز هوا تافتن از سروری ست ترک هوا قوت پیغمبری ست.
نظامی.
شنیدم که مانی بصورتگری ز ری سوی چین شد به پیغمبری.
نظامی.
چندین هزار سکه به پیغمبری زدنداول بنام آدم و خاتم بمصطفی.
سعدی.
|| فرستادگی. پیام آوری. قاصدی : هماناکز ایران یکی لشکری.
سوی ما بیامد به پیغمبری.
فردوسی.
کزین پس بیائی به پیغمبری ترا خاک داند که اسکندری.
فردوسی.
چو آن پاسخ نامه گشت اسپری زنی بود گویا به پیغمبری.
فردوسی.
شوم پیش دژبان به پیغمبری نمایم بدو مهر و انگشتری.
فردوسی.
به پیغمبری رنج بردم بسی نپرسید از این باره از من کسی.
فردوسی.
جدول کلمات
نبوت
پیشنهاد کاربران
پیغمبری: در پهلوی پیگامبریه paygāmbarīh، در معنی پیکی و بردن پیام به کار رفته است.
( ( شوم سوی دژبان به پیغمبری
نمایم بدو مهر انگشتری ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۵. )
( ( شوم سوی دژبان به پیغمبری
نمایم بدو مهر انگشتری ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۵. )
کلمات دیگر: