کلمه جو
صفحه اصلی

بدعهد


مترادف بدعهد : بدپیمان، پیمان شکن، سست پیمان، عهدگسل

متضاد بدعهد : سخت پیمان، وفادار

فارسی به انگلیسی

disloyal, unfaithful to one's promise


disloyal


مترادف و متضاد

بدپیمان، پیمان‌شکن، سست‌پیمان، عهدگسل ≠ سخت‌پیمان، وفادار


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - پیمان شکن بد پیمان . ۲ - نمک بحرام .

لغت نامه دهخدا

بدعهد. [ ب َ ع َ ] ( ص مرکب ) دروغگو و پیمان شکن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به بدعهدی و عهد شود.

فرهنگ عمید

پیمان شکن، بدپیمان.

پیشنهاد کاربران

بد قول، پیمان شکن

نمک نشناس پیمان شکن

عهد شکن


کلمات دیگر: