مترادف ادبار : بدبختی، سیه روزی، شوربختی، فلاکت، مفلوکی، نکبت، نگون بختی، واپسی، بداقبال، بی اقبال، سیه روز، مدبر، نگون بخت
ادبار
مترادف ادبار : بدبختی، سیه روزی، شوربختی، فلاکت، مفلوکی، نکبت، نگون بختی، واپسی، بداقبال، بی اقبال، سیه روز، مدبر، نگون بخت
فارسی به انگلیسی
adversity
مترادف و متضاد
بدبختی، سیهروزی، شوربختی، فلاکت، مفلوکی، نکبت، نگونبختی، واپسی
بداقبال، بیاقبال، سیهروز، مدبر، نگونبخت
۱. بدبختی، سیهروزی، شوربختی، فلاکت، مفلوکی، نکبت، نگونبختی، واپسی،
۲. بداقبال، بیاقبال، سیهروز، مدبر، نگونبخت
فرهنگ فارسی
آینده
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ای ساخته بر دامن ادبار تنزل
غماز چو ببغائی و پرگوی چو بلبل.
این یک دم عاریت چه ادبار و چه بخت
چون جای دگر نهاد میباید رخت
نزدیک خردمند چه تابوت و چه تخت.
وز بار گران ، جرم تن ادبار گرفته.
اقبال نصیب دوستانت
ادبار نصیب دشمنان باد.
بدسگالان تو از هر شادئی کوتاهدست
مانده از اقبال کوتاه اندر ادبار دراز.
ادبار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ دُبر و دُبُر، بمعنی آینده پس و سپس و پشت و آخر هر چیز و ازپس آینده .
- ادبارالسجود ؛ سنت شام : «...و سبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل الغروب و من اللیل فسبحه و ادبارالسجود». (قرآن 39/50 و 40)؛ و تسبیح کن بحمد پروردگارت پس از مطلع آفتاب و پیش از غروب و از شب پس تسبیح کن اورا و عقبهای سجده . و ادبارالسجود روایت کردند از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات اﷲ و سلامه علیه و عمربن الخطاب و ابوهریرة و حسن بشری و نخعی و شبعی و اوزاعی که ادبارالسجود مراد دو رکعت پیش صبح است که آنرا رکعتی الفجر گویند سنّت نماز بامداد و عبداﷲعباس روایت کرد از حضرت رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم که این دو رکعت است از پس نماز شام پیش از آنکه سخن گوید دو رکعت اول یکبار الحمد و یکبار قل یاایهاالکافرون و دو رکعت دوم یکبار الحمد و یکبار قل هواﷲ احد. مقاتل گفت وقتش چندانست تا شفق فرونشده باشد. مجاهد گفت تسبیح است که در عقب نمازهای فرض کنند. ابن زید گفت نوافلست از قضاء فرایض و گفتند ادبارالسجود دو رکعت نماز پیش از صبح و ادبارالنجوم دو رکعت نمازاست پس از نماز شام . قراء در این لفظ خلاف کردند. ابوعمرو و یعقوب و عاصم و کسائی اَدبار خواندند بفتح الف و دیگر قراء بکسر الف خواندند علی المصدر. قرائت اول علی جمع دبر. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 5 ص 142).
- ادبارالشهر ؛ آخرهای ماه : جئتک ادبارالشهر و فی ادبارالشهر؛ آمدم ترا آخر ماه . (منتهی الارب ).
|| (ص ، اِ) ج ِ دَبره . ستوران ریش پشت .
ای ساخته بر دامن ادبار تنزل
غماز چو ببغائی و پرگوی چو بلبل .
منجیک .
چون می گذرد کار چه آسان و چه سخت
این یک دم عاریت چه ادبار و چه بخت
چون جای دگر نهاد میباید رخت
نزدیک خردمند چه تابوت و چه تخت .
(منسوب به عنصری ).
امروز همی بینمتان بارگرفته
وز بار گران ، جرم تن ادبار گرفته .
منوچهری .
چون ادبار آمد همه ٔ تدبیرها خطا میشود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 134). نعوذ باللّه چون ادبار آمد همه ٔ تدبیرها خطا میشود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 203). بوعلی رااین ناخوش نیامد که آثار ادبار میدید. (تاریخ بیهقی ص 203). افنیت عمرک ادباراً و اقبالاً. (تاریخ بیهقی ص 238). نعوذ باللّه من الادبار. (تاریخ بیهقی ص 205). اما ممقوت شد [ طغرل ] هم نزدیک وی [ مسعود ] و هم نزدیک بیشتر از مردمان و ادبار در وی پیچید و گذشته شد. (تاریخ بیهقی ص 254).
اقبال نصیب دوستانت
ادبار نصیب دشمنان باد.
مسعودسعد.
می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه ).
بدسگالان تو از هر شادئی کوتاهدست
مانده از اقبال کوتاه اندر ادبار دراز.
سوزنی .
قومی در هاویه ٔ کفران عصیان ولینعمت اسیر خذلان و ادبار ماندند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 4). ادبار نقض عهد و شومی غدر و مکر او در او رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 26). تقدیر آسمانی عصابه ٔ ادبار بروی او بازبست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 342). افعال ایشان عصابه ٔ ادبار بر چشم همه بست .(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 274). شمس المعالی در آن میان روی خود بمن کرد و گفت بدان خواجه بنویس که الحرب سجال کار محاربت همواره در میان ملوک متفاوت بود و بر اقبال و ادبار دولت اعتماد نیست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 53). به نیشابور بنشست و خود را بمیخ ادبار بزمین فروبست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 118).
اندرآوردش بر قاضی کشان
کاین خر ادبار را بر خر نشان .
مولوی .
|| (اصطلاح احکام نجوم ) بودن کواکب است در بیوت زائل الوتد. ادبار، نزد منجمان عبارتست از بودن ستاره در زائل وتد،چنانکه بودن ستاره را در مائل وتد توسط نامند. چنانچه در کفایةالتعلیم ذکر شده است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || «و من اللیل فسبحه و ادبارالنجوم ». (قرآن 49/52)؛ و پاره ای شب را پس تسبیح گو و پشت کردن ستاره ، امیرالمؤمنین علی علیه السلام گفت و عبداﷲعباس و جابر عبداﷲ انصاری و انس مالک که دو رکعت فجر است سنت نماز بامداد و از رسول صلی اﷲ علیه و آله وسلم روایت کردند که آن دو رکعت است و ثواب آن از همه ٔ دنیا بهتر است و در خبری دیگر: «خیر مما طلعت الشمس »؛ بهتر است از هرچه آفتاب برو تابد. ضحاک و ابن زید گفتند فریضه ٔ نماز بامداد است و مراد از نجوم ستارگانست یعنی عقیب غروبها و عقیبها عقیب آنگه ناپیدا خواهد شد بروشنائی روز. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 5 ص 158 و 167).
- ادبارالنجوم ؛ سنت بامداد دو رکعت نماز است پس از نماز شام . (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 5 ص 142).
|| (از ع ، ص ) در تداول فارسی ، دشنام گونه ایست :
بس کسا که نان خورد دلشاد او
مرگ او گردد بگیرد در گلو
پس تو ای ادبار رو هم نان مخور
تانیفتی همچو او در شور و شر.
مولوی .
فرهنگ عمید
۲. (صفت ) [عامیانه] کثیف.
۳. [قدیمی] پشت کردن، رو برگرداندن.
دانشنامه عمومی
(بادبری) ادبار، عدبار، عه د بار، ادبار؛ بد، به معنی زشت و ناپسند، خراب و بد. بیله ادبار یعنی اقوام بد.
دانشنامه اسلامی
معنی إِدْبَارَ ﭐلنُّجُومِ: ناپدید شدن ستارگان
ریشه کلمه:
دبر (۴۴ بار)
پیشنهاد کاربران
و با اعراض: روی برگرداندن، رُخ تافتن، دوری کردن - نفرت، کراهت. فرق می کند!
جمع تکسیر یا جمع شکسته شده ی واژه ی دبر باتلفظ
/dobor/ می باشد :"دبر " یعنی مقعد ، پشت ، عقب چیز ی .
پس "ادبار "با تلفظ ذکر شده یعنی مقعد ها ، پشت ها، عقب ها
‼ BUT‼
"ادبار " با تلفظ /edbAr'/ هم واژه ی عربی هست . منتها با
معنای متفاوت 👈"ادبار " با تلفظ ذکر شده یعنی بد بختی ،
تیره بختی ، سیاه بختی . وهمین طور یعنی پشت کردن بخت یا روی گرداندن بخت . در نتیجه کلمه ی ادبار با این تلفظ ، مصدر
هست و همچنین متضاد اقبال ( خوشبختی ) می باشد .
متضاد خوش بختی