کلمه جو
صفحه اصلی

ادبار


مترادف ادبار : بدبختی، سیه روزی، شوربختی، فلاکت، مفلوکی، نکبت، نگون بختی، واپسی، بداقبال، بی اقبال، سیه روز، مدبر، نگون بخت

فارسی به انگلیسی

adversity, misery, misfortune, squalor

adversity


مترادف و متضاد

بدبختی، سیه‌روزی، شوربختی، فلاکت، مفلوکی، نکبت، نگون‌بختی، واپسی


بداقبال، بی‌اقبال، سیه‌روز، مدبر، نگون‌بخت


۱. بدبختی، سیهروزی، شوربختی، فلاکت، مفلوکی، نکبت، نگونبختی، واپسی،
۲. بداقبال، بیاقبال، سیهروز، مدبر، نگونبخت


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) پشت کردن پشت دادن سپس رفتن منهزم شدن و گریختن در جنگ مقابل اقبال . ۲ - ( اسم ) نگون بختی سیه روزی بی دولتی بد بختی . ۳ - ( صفت ) نگون بخت مدبر سیه روز . ( در تداول فارسی دشنام گونهایست ): ( پس تو ای ادبار رو هم نان مخور تا نیفتی همچو او در شورو شر. ) ( مثنوی ) ۵ - بودن کواکب است در خانه هایی که دلیل تباهی هستند مقابل اقبال .
آینده

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پشت کردن ، پشت به دشمن کردن و گریختن . ۲ - (اِمص . ) نگون بختی ، بدبختی . ۳ - (ص . ) نگون بخت ، سیه روز.

لغت نامه دهخدا

ادبار. [ اِ ] ( ع مص ) پشت بدادن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). پشت دادن. ( منتهی الارب ). سپس رفتن. || منهزم شدن در حرب. ( مؤید الفضلاء ). || پشت ریش گردیدن ، چنانکه در ستور. || خداوند ستور پشت ریش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || در باد دبور درآمدن. ( منتهی الارب ). در باد دبور شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بچهارشنبه سفر کردن. بسفر رفتن در روز چهارشنبه. ( منتهی الارب ). || پشت ریش کردن ، چنانکه پالان. پشت ستور ریش کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مؤید الفضلاء ) ( زوزنی ). || دوتا شدن گوش ناقه بسوی پشت. ( منتهی الارب ). || ریسمان چیزی چنان تابیدن که تابنده دست راست خود را بسوی بالا برد نه بسوی سینه خود. || مردن. سپری شدن. || پشت دادن دولت. ( مؤید الفضلاء ) ( غیاث ). || ( اِمص )بدبختی. عُسرت. عُسر. نحوست. قضای بد. برگشت کار. داهیه. سیه بختی. سیه روزی. تیره بختی. صدمة. بیدولتی. وبال. مقابل اقبال. مماله آن ادبیر است :
ای ساخته بر دامن ادبار تنزل
غماز چو ببغائی و پرگوی چو بلبل.
منجیک.
چون می گذرد کار چه آسان و چه سخت
این یک دم عاریت چه ادبار و چه بخت
چون جای دگر نهاد میباید رخت
نزدیک خردمند چه تابوت و چه تخت.
( منسوب به عنصری ).
امروز همی بینمتان بارگرفته
وز بار گران ، جرم تن ادبار گرفته.
منوچهری.
چون ادبار آمد همه تدبیرها خطا میشود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 134 ). نعوذ باللّه چون ادبار آمد همه تدبیرها خطا میشود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 203 ). بوعلی رااین ناخوش نیامد که آثار ادبار میدید. ( تاریخ بیهقی ص 203 ). افنیت عمرک ادباراً و اقبالاً. ( تاریخ بیهقی ص 238 ). نعوذ باللّه من الادبار. ( تاریخ بیهقی ص 205 ). اما ممقوت شد [ طغرل ] هم نزدیک وی [ مسعود ] و هم نزدیک بیشتر از مردمان و ادبار در وی پیچید و گذشته شد. ( تاریخ بیهقی ص 254 ).
اقبال نصیب دوستانت
ادبار نصیب دشمنان باد.
مسعودسعد.
می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. ( کلیله و دمنه ).
بدسگالان تو از هر شادئی کوتاهدست
مانده از اقبال کوتاه اندر ادبار دراز.
سوزنی.
قومی در هاویه کفران عصیان ولینعمت اسیر خذلان و ادبار ماندند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 4 ). ادبار نقض عهد و شومی غدر و مکر او در او رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 26 ). تقدیر آسمانی عصابه ادبار بروی او بازبست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 342 ). افعال ایشان عصابه ادبار بر چشم همه بست.( ترجمه تاریخ یمینی ص 274 ). شمس المعالی در آن میان روی خود بمن کرد و گفت بدان خواجه بنویس که الحرب سجال کار محاربت همواره در میان ملوک متفاوت بود و بر اقبال و ادبار دولت اعتماد نیست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 53 ). به نیشابور بنشست و خود را بمیخ ادبار بزمین فروبست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 118 ).

ادبار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ دُبر و دُبُر، بمعنی آینده پس و سپس و پشت و آخر هر چیز و ازپس آینده .
- ادبارالسجود ؛ سنت شام : «...و سبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس و قبل الغروب و من اللیل فسبحه و ادبارالسجود». (قرآن 39/50 و 40)؛ و تسبیح کن بحمد پروردگارت پس از مطلع آفتاب و پیش از غروب و از شب پس تسبیح کن اورا و عقبهای سجده . و ادبارالسجود روایت کردند از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات اﷲ و سلامه علیه و عمربن الخطاب و ابوهریرة و حسن بشری و نخعی و شبعی و اوزاعی که ادبارالسجود مراد دو رکعت پیش صبح است که آنرا رکعتی الفجر گویند سنّت نماز بامداد و عبداﷲعباس روایت کرد از حضرت رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم که این دو رکعت است از پس نماز شام پیش از آنکه سخن گوید دو رکعت اول یکبار الحمد و یکبار قل یاایهاالکافرون و دو رکعت دوم یکبار الحمد و یکبار قل هواﷲ احد. مقاتل گفت وقتش چندانست تا شفق فرونشده باشد. مجاهد گفت تسبیح است که در عقب نمازهای فرض کنند. ابن زید گفت نوافلست از قضاء فرایض و گفتند ادبارالسجود دو رکعت نماز پیش از صبح و ادبارالنجوم دو رکعت نمازاست پس از نماز شام . قراء در این لفظ خلاف کردند. ابوعمرو و یعقوب و عاصم و کسائی اَدبار خواندند بفتح الف و دیگر قراء بکسر الف خواندند علی المصدر. قرائت اول علی جمع دبر. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 5 ص 142).
- ادبارالشهر ؛ آخرهای ماه : جئتک ادبارالشهر و فی ادبارالشهر؛ آمدم ترا آخر ماه . (منتهی الارب ).
|| (ص ، اِ) ج ِ دَبره . ستوران ریش پشت .


ادبار. [ اِ ] (ع مص ) پشت بدادن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). پشت دادن . (منتهی الارب ). سپس رفتن . || منهزم شدن در حرب . (مؤید الفضلاء). || پشت ریش گردیدن ، چنانکه در ستور. || خداوند ستور پشت ریش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || در باد دبور درآمدن . (منتهی الارب ). در باد دبور شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بچهارشنبه سفر کردن . بسفر رفتن در روز چهارشنبه . (منتهی الارب ). || پشت ریش کردن ، چنانکه پالان . پشت ستور ریش کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء) (زوزنی ). || دوتا شدن گوش ناقه بسوی پشت . (منتهی الارب ). || ریسمان چیزی چنان تابیدن که تابنده دست راست خود را بسوی بالا برد نه بسوی سینه ٔ خود. || مردن . سپری شدن . || پشت دادن دولت . (مؤید الفضلاء) (غیاث ). || (اِمص )بدبختی . عُسرت . عُسر. نحوست . قضای بد. برگشت کار. داهیه . سیه بختی . سیه روزی . تیره بختی . صدمة. بیدولتی . وبال . مقابل اقبال . مماله ٔ آن ادبیر است :
ای ساخته بر دامن ادبار تنزل
غماز چو ببغائی و پرگوی چو بلبل .

منجیک .


چون می گذرد کار چه آسان و چه سخت
این یک دم عاریت چه ادبار و چه بخت
چون جای دگر نهاد میباید رخت
نزدیک خردمند چه تابوت و چه تخت .

(منسوب به عنصری ).


امروز همی بینمتان بارگرفته
وز بار گران ، جرم تن ادبار گرفته .

منوچهری .


چون ادبار آمد همه ٔ تدبیرها خطا میشود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 134). نعوذ باللّه چون ادبار آمد همه ٔ تدبیرها خطا میشود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 203). بوعلی رااین ناخوش نیامد که آثار ادبار میدید. (تاریخ بیهقی ص 203). افنیت عمرک ادباراً و اقبالاً. (تاریخ بیهقی ص 238). نعوذ باللّه من الادبار. (تاریخ بیهقی ص 205). اما ممقوت شد [ طغرل ] هم نزدیک وی [ مسعود ] و هم نزدیک بیشتر از مردمان و ادبار در وی پیچید و گذشته شد. (تاریخ بیهقی ص 254).
اقبال نصیب دوستانت
ادبار نصیب دشمنان باد.

مسعودسعد.


می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه ).
بدسگالان تو از هر شادئی کوتاهدست
مانده از اقبال کوتاه اندر ادبار دراز.

سوزنی .


قومی در هاویه ٔ کفران عصیان ولینعمت اسیر خذلان و ادبار ماندند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 4). ادبار نقض عهد و شومی غدر و مکر او در او رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 26). تقدیر آسمانی عصابه ٔ ادبار بروی او بازبست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 342). افعال ایشان عصابه ٔ ادبار بر چشم همه بست .(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 274). شمس المعالی در آن میان روی خود بمن کرد و گفت بدان خواجه بنویس که الحرب سجال کار محاربت همواره در میان ملوک متفاوت بود و بر اقبال و ادبار دولت اعتماد نیست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 53). به نیشابور بنشست و خود را بمیخ ادبار بزمین فروبست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 118).
اندرآوردش بر قاضی کشان
کاین خر ادبار را بر خر نشان .

مولوی .


|| (اصطلاح احکام نجوم ) بودن کواکب است در بیوت زائل الوتد. ادبار، نزد منجمان عبارتست از بودن ستاره در زائل وتد،چنانکه بودن ستاره را در مائل وتد توسط نامند. چنانچه در کفایةالتعلیم ذکر شده است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || «و من اللیل فسبحه و ادبارالنجوم ». (قرآن 49/52)؛ و پاره ای شب را پس تسبیح گو و پشت کردن ستاره ، امیرالمؤمنین علی علیه السلام گفت و عبداﷲعباس و جابر عبداﷲ انصاری و انس مالک که دو رکعت فجر است سنت نماز بامداد و از رسول صلی اﷲ علیه و آله وسلم روایت کردند که آن دو رکعت است و ثواب آن از همه ٔ دنیا بهتر است و در خبری دیگر: «خیر مما طلعت الشمس »؛ بهتر است از هرچه آفتاب برو تابد. ضحاک و ابن زید گفتند فریضه ٔ نماز بامداد است و مراد از نجوم ستارگانست یعنی عقیب غروبها و عقیبها عقیب آنگه ناپیدا خواهد شد بروشنائی روز. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 5 ص 158 و 167).
- ادبارالنجوم ؛ سنت بامداد دو رکعت نماز است پس از نماز شام . (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 5 ص 142).
|| (از ع ، ص ) در تداول فارسی ، دشنام گونه ایست :
بس کسا که نان خورد دلشاد او
مرگ او گردد بگیرد در گلو
پس تو ای ادبار رو هم نان مخور
تانیفتی همچو او در شور و شر.

مولوی .



فرهنگ عمید

۱. بخت برگشتگی، تیره بختی، تیره روزی: چون می گذرد کار چه آسان و چه سخت / واین یک دم عاریت چه ادبار و چه بخت (عنصری: ۳۱۰ ).
۲. (صفت ) [عامیانه] کثیف.
۳. [قدیمی] پشت کردن، رو برگرداندن.

دانشنامه عمومی

(بادبری) ادبار، عدبار، عه د بار، ادبار؛ بد، به معنی زشت و ناپسند، خراب و بد. بیله ادبار یعنی اقوام بد.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَدْبَارَ: پشت ها
معنی إِدْبَارَ ﭐلنُّجُومِ: ناپدید شدن ستارگان
ریشه کلمه:
دبر (۴۴ بار)

پیشنهاد کاربران

پُشت کردن، بدبختی - هزیمت، گریختن و شکست خوردن در جنگ!
و با اعراض: روی برگرداندن، رُخ تافتن، دوری کردن - نفرت، کراهت. فرق می کند!

بخت برگشتگی

مصیبت

پشت کردن ، بدبختی 🎄🎄

بدبختی

"ادبار "با تلفظ /adbAr'/ واژه ی عربی هست . جمع مکسر یا
جمع تکسیر یا جمع شکسته شده ی واژه ی دبر باتلفظ
/dobor/ می باشد :"دبر " یعنی مقعد ، پشت ، عقب چیز ی .
پس "ادبار "با تلفظ ذکر شده یعنی مقعد ها ، پشت ها، عقب ها
‼ BUT‼
"ادبار " با تلفظ /edbAr'/ هم واژه ی عربی هست . منتها با
معنای متفاوت 👈"ادبار " با تلفظ ذکر شده یعنی بد بختی ،
تیره بختی ، سیاه بختی . وهمین طور یعنی پشت کردن بخت یا روی گرداندن بخت . در نتیجه کلمه ی ادبار با این تلفظ ، مصدر
هست و همچنین متضاد اقبال ( خوشبختی ) می باشد .





ادبار یعنی بدبختی ، سیه روزی ، تیره روزی

تیر بختی



ادبار یعنی بدبختی. سیه روز

ناراحت کردن - بدبختی - شب سیه

در لهجه بندرریگی ها ( استان بوشهر ) ادبار به معنای شخص حیله گر و بسیار باهوش می باشد.

بدبختی ، بیچاره گی ،
متضاد خوش بختی

نگون اقبالی ، بدبختی

نکبت، مترادف ادبار: بدبختی، سیه روزی، شوربختی، فلاکت، مفلوکی، نکبت، نگون بختی، واپسی، بداقبال، بی اقبال، سیه روز، مدبر، نگون بختن

ادبار ed bar ؛ آدم نکبت وپچل پچول ، در گویش شهر بابکی به غذای بد مزه هم گفته میشود ، این شوربا چقدر ادباره ، یعنی این آش چقدر بدمزه است


کلمات دیگر: