کلمه جو
صفحه اصلی

اذی


برابر پارسی : ( آذی ) خیزابه، کوهه

عربی به فارسی

اسيب , صدمه , اذيت , زيان , ضرر , خسارت , اسيب رساندن , صدمه زدن , گزند , ازار رساندن , اسيب زدن به , ازردن , اذيت کردن , جريحه دار کردن , خسارت رساندن , ازار , غبن , زيان حاصله در اثر عدم اجراي عقدي , زخم , جراحت


فرهنگ فارسی

( آذی ) موج دریا
( صفت ) ۱ - مرد بسیار رنجیده مرد بسیار متائ ذی شونده . ۲ - مرد بسیار رنجاننده بسیار آزار رساننده .
حیوانی که به یکجا قرار نگیرد از شوخی

فرهنگ معین

(اَ ذا ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) آزار، رنج . ۲ - خس و خاشاک . ۳ - (اِمص . ) رنجش . ۴ - رنجه کردن ، رنجیدن . ۵ - پلیدی .
(اَ یّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - مرد بسیار رنجیده ، مرد بسیار متأذی شونده . ۲ - مرد بسیار رنجاننده ، بسیار آزار رساننده .

(اَ ذا) [ ع . ] 1 - (اِ.) آزار، رنج . 2 - خس و خاشاک . 3 - (اِمص .) رنجش . 4 - رنجه کردن ، رنجیدن . 5 - پلیدی .


(اَ یّ) [ ع . ] (ص .) 1 - مرد بسیار رنجیده ، مرد بسیار متأذی شونده . 2 - مرد بسیار رنجاننده ، بسیار آزار رساننده .


لغت نامه دهخدا

( آذی ) آذی. [ ذی ی ] ( ع اِ ) موج دریا. ج ، اواذی.
اذی. [ اَ ذا ] ( ع مص ، اِمص ) رنجش. ستوهی. ( دستوراللغة ). آزار. رنج. ( مهذب الاسماء ). چیزیکه آزار دهد. ( آنندراج ). مکروه. ( مهذب الاسماء ). آزرده شدن. رنجه شدن. ( آنندراج ). رنجور شدن. ( زوزنی ):
چون ملک تسبیح حق را کن غذا
تا رهی همچون ملایک از اَذی.
مولوی.
|| رنجه داشتن. ایذا دادن. ( غیاث اللغات ). رنجانیدن. ( غیاث اللغات ). رنجه کردن. ( آنندراج ): قدمی بهر خدا ننهند و درمی بی مَن واذی ندهند، مالی بمشقت فراهم آرند و بخست نگه دارند. ( گلستان ). || ( اِ ) پلیدی. || خس و خاشاک و سنگ راه و جز آن. || موی و پلیدی سر کودک که بروز هفتم بسترند.

اذی. [ اَ ] ( ع ص ) اَذ. آنکه بالطبع قرار نگیرد در جائی بی آنکه او را دردی یا مرضی باشد. ( منتهی الارب ). حیوانی که بیک جا قرار نگیرد از شوخی : بعیرٌ اَذ. مؤنث : اَذیة: ناقةٌ اذیة. ( منتهی الارب ).

اذی. [ اَ ذی ی / اَ ] ( ع ص ) مرد بسیار رنجنده. مرد بسیار متأذی شونده. ( آنندراج ). || مرد بسیار رنجاننده. بسیار ایذارساننده. ( آنندراج ).

اذی . [ اَ ] (ع ص ) اَذ. آنکه بالطبع قرار نگیرد در جائی بی آنکه او را دردی یا مرضی باشد. (منتهی الارب ). حیوانی که بیک جا قرار نگیرد از شوخی : بعیرٌ اَذ. مؤنث : اَذیة: ناقةٌ اذیة. (منتهی الارب ).


اذی . [ اَ ذا ] (ع مص ، اِمص ) رنجش . ستوهی . (دستوراللغة). آزار. رنج . (مهذب الاسماء). چیزیکه آزار دهد. (آنندراج ). مکروه . (مهذب الاسماء). آزرده شدن . رنجه شدن . (آنندراج ). رنجور شدن . (زوزنی ):
چون ملک تسبیح حق را کن غذا
تا رهی همچون ملایک از اَذی .

مولوی .


|| رنجه داشتن . ایذا دادن . (غیاث اللغات ). رنجانیدن . (غیاث اللغات ). رنجه کردن . (آنندراج ): قدمی بهر خدا ننهند و درمی بی مَن ّ واذی ندهند، مالی بمشقت فراهم آرند و بخست نگه دارند. (گلستان ). || (اِ) پلیدی . || خس و خاشاک و سنگ راه و جز آن . || موی و پلیدی سر کودک که بروز هفتم بسترند.

اذی . [ اَ ذی ی / اَ ] (ع ص ) مرد بسیار رنجنده . مرد بسیار متأذی شونده . (آنندراج ). || مرد بسیار رنجاننده . بسیار ایذارساننده . (آنندراج ).


فرهنگ عمید

۱. رنجش.
۲. رنج و آزار.


کلمات دیگر: