کلمه جو
صفحه اصلی

پیچ دار


مترادف پیچ دار : پرپیچ، پیچاپیچ، پیچ درپیچ، خمناک

مترادف و متضاد

involute (صفت)
غامض، مبهم، بغرنج، پیچ دار، تودرتو

swept (صفت)
پیچ دار، جاروب شده، پیچ خورده

twisty (صفت)
منحرف، پیچ دار، پیچ خورده، تاب دار، تابیده

فرهنگ فارسی

( صفت )دارای پیچ با پیچ و خم تابدار : در بعضی بلاد درخت آن ( یاسمین ) عظیم میگردد و ساق سفید آن پیچدار...

لغت نامه دهخدا

پیچدار. ( نف مرکب ) دارای پیچ. تابدار. باپیچ. باخم. شکن دار: در بعضی بلاد درخت آن ( یاسمین ) عظیم میگردد و ساق سفید آن اندک پیچدار و برگهای آن اندک ریز و طولانی و مشرف بر دو جانب شاخه آن رسته و خوش منظر... ( مخزن الادویه ص 577 ذیل یاسمین ).


کلمات دیگر: