کلمه جو
صفحه اصلی

پیش پا افتاده


مترادف پیش پا افتاده : عادی، مبتذل، معمولی، سهل یاب

متضاد پیش پا افتاده : بدیع، بکر، نادره

فارسی به انگلیسی

commonplace


common, commonplace, garden-variety, mediocre, mundane, paltry, pedestrian, petty, picayune, prosaic, tatty, trifling, trite, trivial, campy, threadbare, flyblown, two-bit

common, commonplace, garden-variety, mediocre, mundane, paltry, pedestrian, petty, picayune, prosaic, tatty, threadbare, trifling, trite, trivial


فارسی به عربی

امر اعتیادی , عادی، ارض مشاعة

امر اعتيادي , عادي


مترادف و متضاد

ordinary (صفت)
معمولی، ساده، خرجی، پیش پا افتاده، متداول، عادی

common (صفت)
معمولی، پیش پا افتاده، روستایی، متعارفی، عرفی، اشتراکی، مشاع، مشترک، متداول، عام، عمومی، عادی، مرسوم، عوام، عوامانه

commonplace (صفت)
معمولی، پیش پا افتاده، مبتذل، همه جایی، عادی

banal (صفت)
معمولی، بی مزه، پیش پا افتاده، مبتذل، همه جایی

quotidian (صفت)
پیش پا افتاده، روزانه، یومیه، روزمره

well-known (صفت)
ستوده، مشخص، پیش پا افتاده، مشهور، واضح، معروف، نیکنام

well-worn (صفت)
کهنه، پیش پا افتاده، مبتذل، مستعمل، زیاد کار کرده

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- برابر پای ساقط شده و افکنده . ۲- مبتذل . ۳- معلوم همه کس آنچه که همه کس داند آشکار: زلف او را رشت. جان گفتم و گشتم خجل زانکه این معنی چو زلفش پیش پاافتاده است. ( ملا شیدای هندی ) ۴- آنچه که فراوان و بسیار باشد آنچه که به آسانی بدست آید.

فرهنگ معین

(ش ِ اُ دِ )(ص مف . )بی قدر، ناچیز.

لغت نامه دهخدا

پیش پاافتاده. [ ش ِ اُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) برابر پای ساقط شده و افکنده. || در اصطلاح ، ذلیل و حقیر. که درخور توجه واعتنا نیست. || مبتذل. || معلوم همه کس. آسان. که همه کس داند. که همه جا هست. صاحب آنندراج گوید کنایه از بسیار نزدیک و آشکار است :
درز نبود معنی درپیش پاافتاده را
از سواد سایه پای چراغ این روشن است.
ملامفید بلخی.
زلف او را رشته جان گفتم و گشتم خجل
ز آنکه این معنی چو زلفش پیش پاافتاده است.
ملا شیدای هندی.

فرهنگ عمید

۱. چیز مبتذل، پست، و بی قدروقیمت.
۲. آنچه همه کس بداند.
۳. آنچه آسان به دست آید.


کلمات دیگر: