کلمه جو
صفحه اصلی

بدشکل


مترادف بدشکل : بدترکیب، بدریخت، بی ریخت، بدگل، بدترکیب، بدقواره، بی قواره، بدسیما، زشت، زشت رو، کریه المنظر ، بدنما

متضاد بدشکل : خوش ترکیب، خوشگل، وجیه، خوش نما

فارسی به عربی

مشوه , منحرف

مترادف و متضاد

malformed (صفت)
ناهنجار، بدشکل، ناقص، بدریخت

awry (صفت)
منحرف، غلط، زشت، چپ چپ، مورب، بدشکل

shapeless (صفت)
بی شکل، بدشکل، بی ریخت، فاقد شکل معین

deformed (صفت)
بدشکل، ناقص شده

۱. بدترکیب، بدریخت، بیریخت، بدگل، بدترکیب، بدقواره، بیقواره، بدسیما، زشت، زشترو، کریهالمنظر ≠ خوشترکیب، خوشگل، وجیه
۲. بدنما ≠ خوشنما


واژه نامه بختیاریکا

بَد شِلق؛ رَیمک؛ نَرُندِه؛ چَقِله؛ چَخَل ( چَقَل ) ؛ نه راپ نه ریپ؛ دُنگالِه؛ گَرّوسی
بَل

پیشنهاد کاربران

کج و کوله

بدنما


کلمات دیگر: