کلمه جو
صفحه اصلی

اصلاحات

مترادف و متضاد

reform (اسم)
بهسازی، اصلاحات، بازساخت، تجدید سازمان

reformation (اسم)
اصلاح، تهذیب، اصلاحات

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع اصلاح .

← اصلاح


لغت نامه دهخدا

اصلاحات. [ اِ ] ( ع اِ ) ج ِ اصلاح. رجوع به اصلاح شود.

فرهنگ عمید

۱. = اصلاح
۲. (سیاسی ) تغییر در امور اقتصادی، اجتماعی، یا سیاسی کشور.

دانشنامه عمومی

(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) بهسازی ها.


فرهنگستان زبان و ادب

[جامعه شناسی، علوم سیاسی و روابط بین الملل] ← اصلاح

پیشنهاد کاربران

این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
سَژودان sažudãn، سَژوداس sažudãs ( سژود از سنسکریت: سَمشودهَنَ= اصلاح + «آن، آس» )
سَمپَداس sampadãs ( سمپد= اصلاح؛ سنسکریت + «اس» )
سادوتان sãdutãn، سادوتاس sãdutãs ( سادوت از سنسکریت: سادهوتوَ sãdhutva= اصلاح + «آن، آس» )


کلمات دیگر: