کلمه جو
صفحه اصلی

مستبعد


مترادف مستبعد : بعید، دور، دور ازذهن ، دور ازواقعیت، ناممکن

متضاد مستبعد : قریب، نزدیک

برابر پارسی : بسیاردور

فارسی به انگلیسی

improbable

مترادف و متضاد

۱. بعید، دور، دور ازذهن ≠ قریب، نزدیک
۲. دور ازواقعیت، ناممکن


فرهنگ فارسی

دور، دوری جسته، چیزی که بعیدبه نظر آید
(اسم ) بعیدشمرده شده آنچه عقلا بعید بنظر آید : از فلان این کار مستبعد نیست .
بعید و دور شمرده

فرهنگ معین

(مُ تَ عِ ) [ ع . ] (اِمف . ) دور، بعید، دشوار و مشکل .

لغت نامه دهخدا

مستبعد. [ م ُ ت َ ع ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استبعاد. || دوری جوینده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). دوری خواهنده. ( غیاث ) ( آنندراج ). || بعید و دور شمرنده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به استبعاد شود.

مستبعد. [ م ُ ت َ ع َ ]( ع ص ) نعت مفعولی از استبعاد. || بعید و دور شمرده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). دورانگاشته. دور. بعید. دشوار. ( غیاث ). رجوع به استبعاد شود.
- مستبعد است ؛ دور است از واقع. بعید است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مستبعد. [ م ُ ت َ ع َ ](ع ص ) نعت مفعولی از استبعاد. || بعید و دور شمرده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دورانگاشته . دور. بعید. دشوار. (غیاث ). رجوع به استبعاد شود.
- مستبعد است ؛ دور است از واقع. بعید است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


مستبعد. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استبعاد. || دوری جوینده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دوری خواهنده . (غیاث ) (آنندراج ). || بعید و دور شمرنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استبعاد شود.


فرهنگ عمید

دور، بعید، دورازانتظار.

پیشنهاد کاربران

دور از ذهن


کلمات دیگر: