مترادف مستنبط : استنباطکننده، ادراک کننده، دریابنده
مستنبط
مترادف مستنبط : استنباطکننده، ادراک کننده، دریابنده
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
استنباطکننده، ادراککننده، دریابنده
فرهنگ فارسی
استنباط شده، استخراج شده، درک شده
( اسم ) استبناط کننده درک کننده : مر آن رابشرح و برهان تاویلی از مستنبطان اهل تایید و مستخرجان .....مسدد و موکد گردانیم . جمع : مستنبطین .
( اسم ) استبناط کننده درک کننده : مر آن رابشرح و برهان تاویلی از مستنبطان اهل تایید و مستخرجان .....مسدد و موکد گردانیم . جمع : مستنبطین .
فرهنگ معین
(مُ تَ بِ ) [ ع . ] (اِفا. ) استنباط کننده ، درک کننده .
لغت نامه دهخدا
مستنبط. [ م ُ تَم ْ ب ِ ] ( ع ص ) بیرون آورنده آب و علم و مانند آن. ( از منتهی الارب ). || آشکارکننده واختراع کننده چیزی را که پنهان و مخفی بوده است. || استخراج کننده و درآورنده خیر و نیکی از کسی. || استخراج کننده فقه بوسیله فهم و اجتهاد خویش. ( از اقرب الموارد ). آنکه حکمی را به فهم و اجتهاد خود استخراج می کند. ( ناظم الاطباء ). حکم شرعی فرعی را از ادله تفصیلیه به اجتهاد خود استخراج کننده. دریابنده. درک کننده. و رجوع به استنباط شود.
مستنبط. [ م ُ تَم ْ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) بیرون آورده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). || استنباطشده. درک شده. دریافته. رجوع به استنباط شود. || جای بیرون آوردن چیزی. ( غیاث ) ( آنندراج ). || در اصطلاح شعرا، نام صنعتی است ، و آن چنان بوضع رسیده که بیتی نویسد راست بعده زیر هر لفظی بیتی نویسد. مثاله :
بزرگا به عالم ندیدم کسی
بجز تو شجاع وسخی و جواد
«زمانه همی گویمت ».
از این بیت چند ابیات برآید:
بزرگا به عالم ندیدم زمانه
بجز تو شجاع و سخی زمانه
بزرگا زمانه همی گویمت
بجز تو زمانه همی گویمت.
مستنبط. [ م ُ تَم ْ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) بیرون آورده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). || استنباطشده. درک شده. دریافته. رجوع به استنباط شود. || جای بیرون آوردن چیزی. ( غیاث ) ( آنندراج ). || در اصطلاح شعرا، نام صنعتی است ، و آن چنان بوضع رسیده که بیتی نویسد راست بعده زیر هر لفظی بیتی نویسد. مثاله :
بزرگا به عالم ندیدم کسی
بجز تو شجاع وسخی و جواد
«زمانه همی گویمت ».
از این بیت چند ابیات برآید:
بزرگا به عالم ندیدم زمانه
بجز تو شجاع و سخی زمانه
بزرگا زمانه همی گویمت
بجز تو زمانه همی گویمت.
( از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1414 ).
مستنبط. [ م ُ تَم ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) بیرون آورده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || استنباطشده . درک شده . دریافته . رجوع به استنباط شود. || جای بیرون آوردن چیزی . (غیاث ) (آنندراج ). || در اصطلاح شعرا، نام صنعتی است ، و آن چنان بوضع رسیده که بیتی نویسد راست بعده زیر هر لفظی بیتی نویسد. مثاله :
بزرگا به عالم ندیدم کسی
بجز تو شجاع وسخی و جواد
«زمانه همی گویمت ».
از این بیت چند ابیات برآید:
بزرگا به عالم ندیدم زمانه
بجز تو شجاع و سخی زمانه
بزرگا زمانه همی گویمت
بجز تو زمانه همی گویمت .
بزرگا به عالم ندیدم کسی
بجز تو شجاع وسخی و جواد
«زمانه همی گویمت ».
از این بیت چند ابیات برآید:
بزرگا به عالم ندیدم زمانه
بجز تو شجاع و سخی زمانه
بزرگا زمانه همی گویمت
بجز تو زمانه همی گویمت .
(از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1414).
مستنبط. [ م ُ تَم ْ ب ِ ] (ع ص ) بیرون آورنده ٔ آب و علم و مانند آن . (از منتهی الارب ). || آشکارکننده واختراع کننده چیزی را که پنهان و مخفی بوده است . || استخراج کننده و درآورنده ٔ خیر و نیکی از کسی . || استخراج کننده ٔ فقه بوسیله ٔ فهم و اجتهاد خویش . (از اقرب الموارد). آنکه حکمی را به فهم و اجتهاد خود استخراج می کند. (ناظم الاطباء). حکم شرعی فرعی را از ادله ٔ تفصیلیه به اجتهاد خود استخراج کننده . دریابنده . درک کننده . و رجوع به استنباط شود.
فرهنگ عمید
استنباط شده، استخراج شده، درک شده.
استنباط کننده، درک کننده.
استنباط کننده، درک کننده.
استنباطشده؛ استخراجشده؛ درکشده.
استنباطکننده؛ درککننده.
پیشنهاد کاربران
مطلع بودن ، آگاه بودن
کلمات دیگر: