کلمه جو
صفحه اصلی

بی علاقه


مترادف بی علاقه : بی تفاوت، بی رغبت، بی شوق، بی میل

متضاد بی علاقه : علاقه مند، مشتاق

برابر پارسی : بی شور

فارسی به انگلیسی

detached, disinterested, incurious, indifferent, insouciant, lackadaisical, languid, nonchalant, perfunctory, unconcerned, uninterested


disinterested, unconcerned, cool, detached, incurious, indifferent, insouciant, lackadaisical, languid, nonchalant, perfunctory, uninterested

disinterested


فارسی به عربی

لامبالی

مترادف و متضاد

بی‌تفاوت، بی‌رغبت، بی‌شوق، بی‌میل ≠ علاقه‌مند، مشتاق


nonchalant (صفت)
لا ابالی، مسامحه کار، اهمال کار، بی علاقه، بی حال، سهل انگار

indifferent (صفت)
لا ابالی، لا قید، بی علاقه، بی اثر، بی حال

disinterested (صفت)
بی غرض، بی طرف، بی علاقه، بی غرضانه، بیطمع

uninterested (صفت)
بی علاقه، بدون توجه، بی دخل و تصرف

unresponsive (صفت)
بی علاقه، بدون احتیاط، بی توجه، بی مسئولیت

fancy-free (صفت)
بی علاقه، عاری از عشق

poker-faced (صفت)
بی علاقه

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که بچیزی بستگی نداشته باشد

لغت نامه دهخدا

بی علاقه. [ ع ِ / ع َ ق َ / ق ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + علاقه ) که دل بستگی به چیزی نداشته باشد. ( ناظم الاطباء ). بی مهر. بی میل. || مرد مجرد. بی زن و خانمان. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به علاقه شود.

فرهنگ عمید

آن که به چیزی یا به کسی دلبستگی نداشته باشد.

فرهنگ فارسی ساره

بی شور



کلمات دیگر: