مترادف تیماج : چرم، چرم دباغی نشده
تیماج
مترادف تیماج : چرم، چرم دباغی نشده
فارسی به انگلیسی
goat leather
calf, chamois, goatskin, kid, leather
فارسی به عربی
عجل , عنزة
مترادف و متضاد
چرم
چرمدباغینشده
۱. چرم
۲. چرمدباغینشده
تیماج
تیماج، پوست گوساله
تیماج، پوست بز، خیک، خیگ
بچه، تیماج، گوساله، ماهیچه ساق پا، نرمه ساق پا، چرم گوساله
تیماج، زرپور، اسب قزل
فرهنگ فارسی
پوست بزکه آنرادباغی کرده باشند
( اسم ) پوست بز دباغی شده .
چرمی است رنگین و بوی خوش دارد
( اسم ) پوست بز دباغی شده .
چرمی است رنگین و بوی خوش دارد
فرهنگ معین
(اِ. ) پوست بز دباغی شده .
لغت نامه دهخدا
تیماج. ( اِ ) چرم بودار که آن را بلغار و ادیم نیز گویند و این لفظ ترکی است... و در مدار به «جیم » فارسی است ( تیماچ ). ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). چرمی است رنگین و بوی خوش دارد. درشب طلوع سهیل آن را رنگ و بوی حاصل شود. ( شرفنامه منیری ). پوست گوسپند دباغی شده. ( ناظم الاطباء ). قسمی چرم اعلی ، مقابل میشن. قسمی پوست پیراسته ستبر و محکم. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ عمید
پوست دباغی شدۀ بز، پرنداخ، ساختیان، کورکانی، کوزکانی.
دانشنامه عمومی
پوست دباغی شده.
پیشنهاد کاربران
پوس پوسان
کلمات دیگر: