کلمه جو
صفحه اصلی

ایتضاض

لغت نامه دهخدا

ایتضاض. [ ت ِ ] ( ع مص ) ائتضاض. طلب کردن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || زدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || مضطر شدن بسوی کسی. ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ): ائتض الیه ؛ مضطر شد به سوی او. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

ائتضاض. [ اِءْ ت ِ ] ( ع مص ) رجوع به ایتضاض شود.


کلمات دیگر: