( صفت ) ۱ - منسوب به قادر ۲ - منسوب به عبدالقادر ۳ - ( اسم ) قسمی لباس تنک .
قادری
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - منسوب به قادر ۲ - منسوب به عبدالقادر ۳ - ( اسم ) قسمی لباس تنک .
لغت نامه دهخدا
قادری. [ دِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان زهاب بخش سرپل زهاب شهرستان قصر شیرین ، در 19000گزی شمال سرپل زهاب و کنار راه فرعی باویسی و در دشت واقع و هوای آن گرمسیر مالاریائی است. 250 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه دله شیر و محصول آن غلات و دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
قادری. [ دِ ] ( اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش حومه شهرستان نائین. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).
قادری. [ دِ ] ( اِخ ) ضیاءالدین افندی محمد قادری ملقب به حاتمی. مولدوی به موصل. علامه زمان خود بود و مردمان از اطراف و اکناف در علوم عقلی و نقلی به او مراجعه میکردند. در شیوائی و رسائی سخن کسی به پای او نمیرسید. از اوست : کتاب السعاده که به سال 1309 هَ. ق. در آستانه به چاپ رسیده است. ( معجم المطبوعات ج 2 ستون 1478 ).
قادری. [ دِ ] ( اِخ ) عبدالسلام طیب بن محمد مکنی به ابومحمد از بزرگان علماء است. وی در شهر فاس تولد یافت و با کوششی تمام به کسب علوم و معارف اشتغال ورزید تا در روایت و تدریس آنها ماهر گشت و براقران و امثال خود پیشی گرفت. علم و دانش و زهد و تقوی را تؤاماً دارا بود و به تدریس و بحث و تألیف و مناظره پرداخت و بیشتر تخصص او در علم انساب خصوص انساب قریش است. نزدیک به سی تألیف دارد از اوست : 1- الاشراف علی نسب الاقطاب الاربعة الاشراف. 2- الجواهر المنطقیه و این منظومه ای است در منطق که هلالی آن را شرح کرده است. 3- الدر السنی فی بعض من بفاس من النسب الحسینی. ( معجم المطبوعات ج 2 ستون 1478 و 1479 ).
قادری. [ دِ ] ( اِخ ) غلام محمدالدین برهان از علماء متأخر است.از اوست : 1- العروة الوثقی فی الدنیا و العقبی در فضیلت درک خدمت پیغمبر و معاشرت روحانی با او. این کتاب به سال 1330 هَ. ق. در حیدرآباد چاپ شده است. 2-الوسیلة العظمی فی الدارین لمن له الشفاعة الکبری فی الکونین. این کتاب مشتمل است بر ادله جواز قیام هنگام ذکر ولادت ( ؟ ) حضرت رسول. آن را در مدینه طیبه به سال 1331 هَ. ق. به اتمام رسانده و در حیدرآباد به چاپ رسیده است. ( معجم المطبوعات ج 2 ستون 1479 ).
قادری. [ دِ ] ( اِخ ) لکنوی ، محمد عبدالحمید انصاری حنفی. ازعلماء است. از اوست : الحل الضروری لمختصر القدوری در فقه حنفی و آن شرحی است بر کتاب مختصر قدوری که درهند چاپ شده است. ( معجم المطبوعات ج 2 ستون 1479 ).
قادری . [ دِ ] (اِ) قسمی از لباس تنگ . (ناظم الاطباء).
قادری . [ دِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
قادری . [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زهاب بخش سرپل زهاب شهرستان قصر شیرین ، در 19000گزی شمال سرپل زهاب و کنار راه فرعی باویسی و در دشت واقع و هوای آن گرمسیر مالاریائی است . 250 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ دله شیر و محصول آن غلات و دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
قادری . [ دِ ] (اِخ ) ضیاءالدین افندی محمد قادری ملقب به حاتمی . مولدوی به موصل . علامه ٔ زمان خود بود و مردمان از اطراف و اکناف در علوم عقلی و نقلی به او مراجعه میکردند. در شیوائی و رسائی سخن کسی به پای او نمیرسید. از اوست : کتاب السعاده که به سال 1309 هَ . ق . در آستانه به چاپ رسیده است . (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1478).
قادری . [ دِ ] (اِخ ) عبدالسلام طیب بن محمد مکنی به ابومحمد از بزرگان علماء است . وی در شهر فاس تولد یافت و با کوششی تمام به کسب علوم و معارف اشتغال ورزید تا در روایت و تدریس آنها ماهر گشت و براقران و امثال خود پیشی گرفت . علم و دانش و زهد و تقوی را تؤاماً دارا بود و به تدریس و بحث و تألیف و مناظره پرداخت و بیشتر تخصص او در علم انساب خصوص انساب قریش است . نزدیک به سی تألیف دارد از اوست : 1- الاشراف علی نسب الاقطاب الاربعة الاشراف . 2- الجواهر المنطقیه و این منظومه ای است در منطق که هلالی آن را شرح کرده است . 3- الدر السنی فی بعض من بفاس من النسب الحسینی . (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1478 و 1479).
قادری . [ دِ ] (اِخ ) غلام محمدالدین برهان از علماء متأخر است .از اوست : 1- العروة الوثقی فی الدنیا و العقبی در فضیلت درک خدمت پیغمبر و معاشرت روحانی با او. این کتاب به سال 1330 هَ . ق . در حیدرآباد چاپ شده است . 2-الوسیلة العظمی فی الدارین لمن له الشفاعة الکبری فی الکونین . این کتاب مشتمل است بر ادله ٔ جواز قیام هنگام ذکر ولادت (؟) حضرت رسول . آن را در مدینه ٔ طیبه به سال 1331 هَ . ق . به اتمام رسانده و در حیدرآباد به چاپ رسیده است . (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1479).
قادری . [ دِ ] (اِخ ) لکنوی ، محمد عبدالحمید انصاری حنفی . ازعلماء است . از اوست : الحل الضروری لمختصر القدوری در فقه حنفی و آن شرحی است بر کتاب مختصر قدوری که درهند چاپ شده است . (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1479).
قادری . [ دِ ] (اِخ ) محمدبن ابی بکربن عمران انصاری سعدی دنجاوی . شاعر زمان خود و از معاصرین سیوطی است ودر فنون ادبیات دست داشت . سیوطی درباره ٔ او گوید: قادری را میتوان شاعر روی زمین بطور مطلق به شمار آورد و هیچکس به پایه ٔ او نمیرسد. وی پاره ای از اشعار او را آورده است . (قاموس تراجم الاعلام ج 2 ستون 873).
قادری . [ دِ ] (اِخ ) محمدبن عبدالسلام بن طیب قادری . از علماء است . از اوست : نزهة الابصار فی الرد علی المخالف بالقبض فی حدیث الاعصار. در فاس به سال 1316 هَ .ق . به طبع رسیده . (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1478).
قادری . [ دِ ] (اِخ ) محمدبن قاسم حسنی مغربی فاسی . از علماء قرن چهاردهم هجری است .از اوست : رفع العتاب و الملام عمن قال العمل بالضعیف اختیار الحرام که در مطبعه محمد مصطفی به سال 1308 هَ . ق . طبع شده . (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1480).
قادری . [ دِ ] (اِخ ) محمدبن طیب بن عبدالسلام حسنی . وی فقه را از گروهی از جمله ابوالعباس بن مبارک و محمدبن عبد السلام بنانی و مصمودی معروف به قندوز و جز ایشان فرا گرفت ، در ادب و تاریخ و تصوف دستی داشت ، و به نکات دقیق هر فنی وقوف یافت . گروهی از مشایخ بزرگ طریقت از جمله دلائی و مدرع واندلسی و عبدالسلام تداتی را درک کرد و از ارشاد آنان بهره مند گردید. خامه ٔ او از زبانش رساتر بود. تألیفات چندی دارد از جمله : 1 - نشر المثانی لاهل القرن الحادی والثانی در دو جلد. 2 - مستعاد المواعظ والعبر فی اعیان اهل الماءة الحادیة والثانیة عشر. 3 - الاکلیل والتاج فی تذییل کفایة المحتاج . 4 - نشر المثانی فی تراجم اهل القرن الحادی و الثانی که تکمله ٔ کتاب دوحة الناشر تألیف ابن عسکر است . در دو جزء در فاس به سال 1310 هَ . ق . به طبع رسیده و آن را گرولی وملیارد به فرانسوی ترجمه کرده و در پاریس به سال 1913/7 چاپ کرده اند. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1479).
هر خم و پیچی که شد از تار و زلف یار شد
دام شد، زنجیر شد، تسبیح شد، زنار شد.
#
با دوست رسیدیم چو ازخویش گذشتیم
از خویش گذشتن چه مبارک سفری بود.
#
جهان چیست ماتم سرائی در او
نشسته دو سه ماتمی رو برو
جگرپاره ای چند بر خوان او
جگرخواره ای چند مهمان او.
#
از اصل حقیقت چو خبردار شدی
از یار بدان جمله که هشیار شدی
چون فاعل خیر و شر خدا را دیدی
دیدی گنه از خویش و گنهکار شدی .
#
کی کار تو در شمار حق می آید
یا قلب تو در عیار حق می آید
باید که تو عین خویش دانی حق را
فانی شدنت چه کار حق می آید.
#
عارف دل و جان تو معین سازد
خاری که کند بجاش گلشن سازد
کامل همه را ز نقص بیرون آرد
یک شمع هزار شمع روشن سازد.
و رجوع به داراشکوه شود. (ریاض العارفین ص 125 و 126).
دانشنامه عمومی
بهزاد قادری سهی، نویسنده، مترجم، محقق و منتقد ایرانی
سیامک قادری، روزنامه نگار، خبرنگار و وبلاگ نویس
حاتم قادری، روشنفکر و استاد دانشگاه
ایرج قادری، کارگردان، فیلمنامه نویس و بازیگر سرشناس و قدیمی سینمای ایران
روزت قادری، فیلم بردار، مستندساز
حبیب قادری، خواننده و بازیگر اهل افغانستان
حمیرا قادری، یکی از داستان نویسان معاصر افغانستان
عباس قادری، خواننده ایرانی
کمال اسفرم معروف به شوان قادری، فعال سیاسی کرد
خانه قادری، مربوط به دوره قاجار
تپه سراب ذهاب (قادری)، مربوط به دوران پیش از تاریخ ایران باستان