to be forgotten
فراموش شدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) از یاد رفتن ٠
لغت نامه دهخدا
فراموش شدن. [ ف َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) از یاد رفتن : واجب نکند که هرگز فراموش شود. ( تاریخ بیهقی ).
مگر تنگ بختت فراموش شد
چو دستت در آغوش آغوش شد.
کِم هستی خویش شد فراموش.
می آیی و میروم من از هوش.
فراموشت شود این دو اگر با حور بنشینی.
مگر تنگ بختت فراموش شد
چو دستت در آغوش آغوش شد.
سعدی ( بوستان ).
مستغرق یادت آنچنانم کِم هستی خویش شد فراموش.
سعدی.
رفتی و نمیشوی فراموش می آیی و میروم من از هوش.
سعدی.
به صورت زآن گرفتاری که در معنی نمی بینی فراموشت شود این دو اگر با حور بنشینی.
سعدی.
و رجوع به فراموش شود.پیشنهاد کاربران
به ( دست ) فراموشی سپرده شدن
کلمات دیگر: