کلمه جو
صفحه اصلی

شایان حامدی

دانشنامه عمومی

شایان حامدی (۱۳۴۴ بوشهر - ۱۳۷۵ تهران)، از شاعران نوسرای جنوب ایران است.
دریغا که رفت !! (ویژه مرحوم شایان حامدی) وبگاه شعرانه
سعیدی نیا، حبیب الله؛ تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی دشتی در دوران قاجار و پهلوی، بوشهر: موعود اسلام (۱۳۸۳)، ص ۳۲۷ و ۳۲۸.
وی زیر نظر پدرش عبدالرسول حامدی که خود از پیشتازان شعر سپید در میان شاعران جنوب خاصه دشتی است بزودی به شعر روی آورد. او بیشتر اشعار خود را به شیوه حجم گرایان و تحت تاثیر (یدالله رویایی) سروده است. بازی های زبانی و حجم دادن به کلمات و زبان، مهم ترین ویژگی حجم گرایان محسوب می شود که در شعر او نمودی بارز و برجسته دارد. حامدی ضمن ارائه تصاویر بدیع، در سرایش شعر زبان و نگاه مخصوص به خود دارد و شعری شناخته شده دارد. وی در زمستان سال ۱۳۷۵ خورشیدی، به زندگی خود پایان داد.
شایان حامدی علاوه بر زبان انگلیسی، به زبان فرانسه نیز تسلط داشت. و دارای مدرک کارشناسی ارشد باستان شناسی بود و باتوجه به آن، تحقیقات گسترده ای را در مورد قدمت دشتی و رودخانه مند داشته است که بعد از مرگ وی پیدا نشد. در سالنامه ادبی ایران از شایان حامدی به عنوان یکی از شعرای مطرح ایران نام برده شده است. در این سالنامه همچنین از محمدرضا صفدری و محمدرضا بیگناه از نویسندگان جنوبی نیز نام برده شده است.
تنها مجموعه شعری منتشرشده از حامدی، کتاب «دری به دریغا» به نشر نیم نگاه در سال ۱۳۸۰ می باشد. و ابیات زیر نمونه ای از این مجموعه شعری است:

پیشنهاد کاربران

( ١ )

راه دوباره نیست
راه دوباره
جوانِ دوباره می خواهد. . .
. . . زمانِ دوباره می خواست
راه دوباره نبود.
● دری به دریغا، راه دوباره نیست، شایان حامدی، انتشارات نیم نگاه ١٣٨۰

( ٢ )

تو نیستی
خیال منی
و نیستی
کنار سنگ چنانم
که سنگ زنده تر از من
خیال سنگ، منم.
تو: عشق
و سنگ
زنده تر از عشق
و وهمِ سنگ
ـ افتاده در کناره ـ
جهان بود.
● دری به دریغا، تو نیستی، شایان حامدی، انتشارات نیم نگاه ١٣٨۰

( ٣ )
[. . . ]
سویی که من نباشم
نیست.
● دری به دریغا، سویی نیست، شایان حامدی، انتشارات نیم نگاه ١٣٨۰

( ۴ )
[. . . ]
در خواب اگر پری ببینی
بیدار نمی شوی
● دری به دریغا، بر آب . . . ، شایان حامدی، انتشارات نیم نگاه ١٣٨۰

( ۵ )
[. . . ]
شبیه ابری شد
که حال باریدن ندارد
● دری به دریغا، درون برگی شاید، شایان حامدی، انتشارات نیم نگاه ١٣٨۰

( ۶ )
[. . . ]
چه بارها که گلی بی نام را بوییدم
بی آن که گلبرگ ها را افسرده کنم
بی آن که گل برود
و نام آن تنها بماند
حالا که هر چه تازه
یک شبه پیر می شود.
● دری به دریغا، چشم که نگران. . . ، شایان حامدی، انتشارات نیم نگاه ١٣٨۰

( ٧ )
[. . . ]
گذر اگر کردم
شبیه رفتن بود
گمان نمی کنم که سفر کرده ام.
● دری به دریغا، شبیه، شایان حامدی، انتشارات نیم نگاه ١٣٨۰

( ٨ )
[. . . ]
غروب بود
جهان به پهلوی دیگر خود غلتیده بود
درخت دارد می میرد
و سایه جان می گیرد
چنان که سنگی در آب بیندازی
و سنگ بمیرد
ولی دوایر لرزانی بر آب زنده شوند

و آب می لرزد
و دست می لرزد
به سطر اول انگار ماه می تابد. . .

● دری به دریغا، انگار ماه می تابد، شایان حامدی، انتشارات نیم نگاه ١٣٨۰

( ٩ )
مرده ی او باز مرا می خواند
دست او گیاه می شود که مرا برباید
زیر زمین هم اگر با او بروم
یک نفر دیگر آن بالا زنده ام می کند.
[. . . ]

● دری به دریغا، میان این دو. . . ، شایان حامدی، انتشارات نیم نگاه ١٣٨۰

( ١۰ )
از اول آن گیسوان شاد به بازی گرفته

چشم یکی را که در انتها خیره بود
[. . . ]
● دری به دریغا، میان این دو. . . ، شایان حامدی، انتشارات نیم نگاه ١٣٨۰

( ١١ )
[. . . ]
مانند اولین بار
که مادر همه ی ما پدیدار شد در خواب پدر
و هر دو صبح خود را پیدا کردند
و رو به شرق نماز گذاشتند
و در اولین چشمه تن شستند
● دری به دریغا، گاهی که خواب می آید، شایان حامدی، انتشارات نیم نگاه ١٣٨۰

( ١٢ )
شب برای بوسیدن آفریده شد
[. . . ]
شب را برای دور شدن. . .
کاش نمی آفریدند.
● دری به دریغا، شب برای بوسیدن آفریده شد، شایان حامدی، انتشارات نیم نگاه ١٣٨۰

( ١٣ )
[. . . ]
تو مردی می خواستی
که سال ها بر ساحل جان بِکَند
برو!
روی زمین تو نمی توانم راه بروم
من مغرورم
پاهایم تا ران در زمین فرو می روند.
● دری به دریغا، هر چه بگویم باور نمی کنی، شایان حامدی، انتشارات نیم نگاه ١٣٨۰




کلمات دیگر: