غنود. [ غ ُ ] ( مص مرخم ، اِمص ) خفتن. ( فرهنگ اوبهی ). آرمیدن و آسودن. استراحت و آسایش. وَسَن. رجوع به فرهنگ اسدی و غنودن شود.
غنود
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
چون طفل ناشکیب خروشان ز یاد مام
کاینک بیافت مام و در آغوش او غنود
ملک الشعرا بهار
کاینک بیافت مام و در آغوش او غنود
ملک الشعرا بهار
کلمات دیگر: