کلمه جو
صفحه اصلی

صلی

فرهنگ فارسی

ناحیتی است قرب زبید به یمن

لغت نامه دهخدا

صلی. [ ص َل ْی ْ ] ( ع مص ) بریان کردن گوشت را یا در آتش افکندن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). || در آتش درآوردن کسی. ( منتهی الارب ). در آتش درآوردن. ( ترجمان علامه جرجانی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || بد سگالیدن کسی را. ( منتهی الارب ). بد سگالیدن. ( مصادر زوزنی ). || به هلاک افکندن. || کشیدن گرمی آتش را. || فریب دادن. || چاپلوسی کردن. || مدارا نمودن. || سوخته شدن به آتش. || کشیدن سختی کار را. ( منتهی الارب ).

صلی. [ ص ُ لی ی ] ( ع مص ) کشیدن گرمی آتش را. || کشیدن سختی چیزی را. || گداخته شدن به آتش. || درآمدن در آتش. ( از اقرب الموارد ).

صلی. [ص َ لا / ص ِ لا ] ( ع مص ) کشیدن گرمی آتش را. || کشیدن سختی چیزی را. || گداختن به آتش. || درآمدن در آتش. ( از اقرب الموارد ).

صلی. [ ] ( ع اِ ) در تجوید علامت خاصه است مواردی را که وقف جایز است لیکن وصل اولی است.

صلی. [ ص َ لا ] ( ع اِ ) هیزم و فروزینه آتش. وقود. || آتش. ( اقرب الموارد ).

صلی. [ ص ُ ل َی ی ] ( اِخ ) ناحیتی است قرب زبید به یمن. ( معجم البلدان ).

صلی . [ ] (ع اِ) در تجوید علامت خاصه است مواردی را که وقف جایز است لیکن وصل اولی است .


صلی . [ ص َ لا ] (ع اِ) هیزم و فروزینه ٔ آتش . وقود. || آتش . (اقرب الموارد).


صلی . [ ص َل ْی ْ ] (ع مص ) بریان کردن گوشت را یا در آتش افکندن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || در آتش درآوردن کسی . (منتهی الارب ). در آتش درآوردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ). || بد سگالیدن کسی را. (منتهی الارب ). بد سگالیدن . (مصادر زوزنی ). || به هلاک افکندن . || کشیدن گرمی آتش را. || فریب دادن . || چاپلوسی کردن . || مدارا نمودن . || سوخته شدن به آتش . || کشیدن سختی کار را. (منتهی الارب ).


صلی . [ ص ُ ل َی ی ] (اِخ ) ناحیتی است قرب زبید به یمن . (معجم البلدان ).


صلی . [ ص ُ لی ی ] (ع مص ) کشیدن گرمی آتش را. || کشیدن سختی چیزی را. || گداخته شدن به آتش . || درآمدن در آتش . (از اقرب الموارد).


صلی . [ص َ لا / ص ِ لا ] (ع مص ) کشیدن گرمی آتش را. || کشیدن سختی چیزی را. || گداختن به آتش . || درآمدن در آتش . (از اقرب الموارد).


دانشنامه عمومی

صلی (روستا). صلی (در عربی: صَلی )نام روستایی است در دهستان المَذبَح از توابع استان لَحِج در کشور یمن در شبه جزیره عربستان.
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
جمعیت آن (۵۵) نفر (۶ خانوار) می باشد.

پیشنهاد کاربران

مورد رحمت خدا قرار گرفتن


کلمات دیگر: