قریه ایست به بخارا
ساور
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ساور. [ وَ ] ( اِخ ) قریه ای است به استرآباد. ( آنندراج ). چراگاه ممتازی است به پهنای نیم فرسخ که سکنه استرآباد ایام تابستان درآنجا در کلبه های کوچک سنگی یا چادر بسر میبرند. ( ترجمه سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 139 ).
ساور. [ وَ ] ( اِخ ) قریه ای است به بخارا. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ).
ساور. [ وَ ] ( اِخ ) قریه ای است به بخارا. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ).
ساور. [ وَ ] (اِخ ) قریه ای است به استرآباد. (آنندراج ). چراگاه ممتازی است به پهنای نیم فرسخ که سکنه ٔ استرآباد ایام تابستان درآنجا در کلبه های کوچک سنگی یا چادر بسر میبرند. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 139).
ساور. [ وَ ] (اِخ ) قریه ای است به بخارا. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ).
پیشنهاد کاربران
ساور در زبان ڪُردی به معنی بلغور ( افشه ) است
کلمات دیگر: