جرب
حصاص
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
حصاص. [ ح ُ ] ( ع مص ) گوش ستیخ کرده دم جنبان دویدن خر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || تیز دویدن. تیز رفتن. تند دویدن. سخت دویدن. || تیز دردویدن. || تیز دادن. ضراط. || ریزیده شدن موی.
حصاص. [ ح ُ ] ( ع ص ) تیز در رفتار.
حصاص. [ ح ُ ] ( ع اِ ) جَرب. ( اقرب الموارد ).
حصاص. [ ح ُ ] ( ع ص ) تیز در رفتار.
حصاص. [ ح ُ ] ( ع اِ ) جَرب. ( اقرب الموارد ).
حصاص . [ ح ُ ] (ع اِ) جَرب . (اقرب الموارد).
حصاص . [ ح ُ ] (ع ص ) تیز در رفتار.
حصاص . [ ح ُ ] (ع مص ) گوش ستیخ کرده دم جنبان دویدن خر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تیز دویدن . تیز رفتن . تند دویدن . سخت دویدن . || تیز دردویدن . || تیز دادن . ضراط. || ریزیده شدن موی .
کلمات دیگر: