عرقوب پی پاشنه
پی پا
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پی پا. [ پ َ / پ ِ ی ِ ] ( اِ مرکب ) عرقوب. پی پاشنه. رجوع به پی ( بمعنی عصب ) شود: عقبة؛ پی که از آن زه سازند. ( منتهی الارب ).
- پی پاخشک ؛ آنکه دیر از کاری بازآید.
- پی پاخشک ؛ آنکه دیر از کاری بازآید.
کلمات دیگر: