مامور احضار ابو مریم
پیاده ٔ قاضی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پیاده قاضی. [ دَ / دِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مأمور احضار. ابومریم . فراش احضار قاضی :
چون پیاده قاضی آمد این گواه
که همی خواند ترا تا حکم گاه.
چون پیاده قاضی آمد این گواه
که همی خواند ترا تا حکم گاه.
مولوی.
نیز رجوع به پیاده شود.کلمات دیگر: