اوزة
قاز
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
غاز، اتو، قاز، ماده غاز، گوشت غاز، ساده لوح واحمق، هیس
فرهنگ فارسی
( اسم ) کمترین واحد پول پشیز .
دیو شیطان
دیو شیطان
فرهنگ معین
(اِ. ) = غاز: کمترین واحد پول ، پشیز.
لغت نامه دهخدا
قاز. ( اِ ) پرنده ای باشد سفید و بزرگ از جنس مرغابی. گویند ترکی است چه در مؤید الفضلاء در جنب لغات ترکی نوشته شده بود. ( برهان ).در اصل غاز بوده و الحال به قاف خوانند و محرف غاز است. ( فرهنگ نظام ). بربط. مرغابی. قلولا :
قاز ار بازو زند بر یاد عدل پهلوان
چرخ عنقاوار متواری شود از بیم قاز.
مرغ همسایه به نظر قاز می آید. رجوع به غاز شود.
|| پشیز. رجوع به غاز شود.
قاز. [ ز ز ] ( ع اِ ) دیو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شیطان. ( ناظم الاطباء ).
قاز ار بازو زند بر یاد عدل پهلوان
چرخ عنقاوار متواری شود از بیم قاز.
سوزنی.
- امثال :مرغ همسایه به نظر قاز می آید. رجوع به غاز شود.
|| پشیز. رجوع به غاز شود.
قاز. [ ز ز ] ( ع اِ ) دیو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شیطان. ( ناظم الاطباء ).
قاز. (اِ) پرنده ای باشد سفید و بزرگ از جنس مرغابی . گویند ترکی است چه در مؤید الفضلاء در جنب لغات ترکی نوشته شده بود. (برهان ).در اصل غاز بوده و الحال به قاف خوانند و محرف غاز است . (فرهنگ نظام ). بربط. مرغابی . قلولا :
قاز ار بازو زند بر یاد عدل پهلوان
چرخ عنقاوار متواری شود از بیم قاز.
- امثال :
مرغ همسایه به نظر قاز می آید . رجوع به غاز شود.
|| پشیز. رجوع به غاز شود.
قاز ار بازو زند بر یاد عدل پهلوان
چرخ عنقاوار متواری شود از بیم قاز.
سوزنی .
- امثال :
مرغ همسایه به نظر قاز می آید . رجوع به غاز شود.
|| پشیز. رجوع به غاز شود.
قاز. [ ز ز ] (ع اِ) دیو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیطان . (ناظم الاطباء).
واژه نامه بختیاریکا
افراشته. مثلاً گردن قاز یعنی گردن بلند
پیشنهاد کاربران
کشدار
کلمات دیگر: