( اسم ) ۱- نوعی تبرکه سپاهیان برپهلوی زین اسب بندند: [ و بودی که شیر ستیزه کارتر بودی غلامان را فرمودی ( مسعودغزنوی ) تادر آمدندی و بشمشیر و ناچخ پاره پاره کردندی .] ۲ - نیزه دوشاخه . ۳ - نیزه کوچک .
ناچخ
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(چَ ) (اِ. ) ۱ - تبرزین . ۲ - نیزة کوچک .
لغت نامه دهخدا
ناچخ . [ چ َ ] (اِ)تبرزین . || سنان و نیزه ٔ دوشاخه . پیکان دوشاخه . || نیزه . نیزه ٔ کوچک . صاحب برهان قاطع آرد: تبرزین را گویند و آن نوعی از تبر است که سپاهیان بر پهلوی زین اسب بندند و بعضی گویند سنانی است که سر آن دو شاخ باشد و نیزه ٔ کوچک را نیز گویند.(برهان قاطع). و دکتر معین نویسد: سانسکریت «ناشَک َ» ، مخرب ، نابوده کننده . منتقل کننده . (حاشیه ٔ برهان ص 2088). مؤلف آنندراج و نیز صاحب انجمن آرای ناصری با نقل معنی اول برهان قاطع،آورده اند: و آن حربه ای است دسته دار که در پهلوی زین اسب بندند و بدین سبب تبرزین گویند و تبر نیز از آن بزرگتر است که بدان درخت اندازند و چوب شکنند. و مؤلف فرهنگ نظام آرد: تبرزین که قسمی از تبر است ... رشیدی گوید «نجک و نجق نیز گویند. بعضی گفته اند نیزه ٔدو شاخه و نیزه ٔ خورد [ ظ: خرد ]». سراج [ اللغات ]گوید «بعضی به معنی نیزه ٔ دو شاخه چون ژوبین و بعضی ژوبین گفته اند و این خطاست . سوزنی گوید :
ز بهر خون بداندیش تو هوا و فلک
ز برق ژوبین سازد ز ماه نو ناچخ ».
مقصود مؤلف سراج اللغات این است که اگر ناچخ را مترادف ژوبین بگیریم در شعر سوزنی نباید هر دو بیاید. در سنسکریت «ناشک » به معنی تباه کننده است که صفت ناچخ است . (فرهنگ نظام ). مؤلف غیاث اللغات با نقل از سروری و رشیدی و برهان قاطع و کشف اللغات معنی «نیزه ٔ کوچک » را برای ناچخ اختیارکرده است و در شمس اللغات : «تبرزین و نیزه ٔ خورد [ خرد ]» نوشته است . صاحب صحاح الفرس ، نقل این بیت :
ز بهر خون بداندیش تو هوا و فلک
ز برق زوبین سازد ز ماه نو ناچخ .
در معنی ناچخ نوشته است ، «دورباش بود»(؟). و در فرهنگ اوبهی آمده است : «ناجخ ، سنانی باشدکه سر او را ده سوراخ بود مانند زوبین ». و ناظم الاطباء هر سه معنی : «تبرزین . پیکان دو شاخه . نیزه ٔ کوچک » را نقل کرده است . (فرهنگ نفیسی ). در ابیات زیرین بیشتر به معنی اول آمده است و کمتر بمعانی دوم و سوم :
نیزه و تیغ و کمند و ناچخ و تیر و کمان
گردن و گوش و دم و سم و دهان و ساق اوی .
مهره ٔ ناچخ بکوبد مهره های گردنان
نشتر ناوک بکاود عرقهای سهمگین .
نوبت مرا بود و من بیرون خرگاه بودم با یارم با سپر و شمشیر و کمان وتیر و ناچخ بودم . (تاریخ بیهقی ص 458). غلامان سرائی شمشیر و ناچخ و دبوس درنهادند و هارون را بیفکندند وجان داشت که ایشان برفتند. (تاریخ بیهقی ص 700). غلامان را فرمودی تا درآمدندی و به شمشیر و ناچخ پاره پاره کردندی . (تاریخ بیهقی ص 120).
برمکش ناچخ و بر سرت مگردانش
گر نخواهی که رسد بر سر تو ناچخ .
و انوشیروان تبرزین به دست داشت و بعضی گویند ناچخی و اول کسی کی تبرزین و ناچخ ساخت او بود و از بهر این کار ساخت تا مزدک را بدان زخم کند که شمشیری نمی توانست داشت . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 90).
فکنده ناچخ در مغز کفر تا دسته
نشانده بیلک در چشم شرک تا سوفار.
تا دسته ٔ چتر و ناچخت شاها
از چندان کرده اند از چندن .
از آسمان بزمین غم بدشمن تورسد
چو سنگ سیل که آید به پستی از سر شخ
ز بهر خون بداندیش تو هوا و فلک
ز برق زوبین سازد ز ماه نو ناچخ .
بدر و هلال او سپر و ناچخ تواند
از بهر بندگیت کمر بسته توأمان .
گفتم او را حاش ﷲ این تساوی شرط نیست
لاله هرگز کی کند رمحی و سوسن ناچخی .
به وقت کینه قضا در غلاف این ناچخ
بگاه حمله قدر در نیام آن خنجر.
ز ناچخ تو شود گاه خشم شیر نهان
ز خنجر تو کند وقت کینه ببر حذر.
چون سپر زر مهر گشت نهان زیر خاک
ناچخ سیمین ماه کرد پدید آسمان .
و لشکرش آراسته آمده و قاروره اندازان و ناچخ و چرخ و عدتهای مصاف با ایشان هم بود. (راحةالصدور راوندی ).
ز بس در دهن ناچخ انداختن
نفس را نه راه برون تاختن .
اژدها را درید کام و گلو
ناچخ هشت مشت شش پهلو.
گرمی ناچخش بزخم درشت
پخته میکرد هر که را می کشت .
ناچخش زیر اژدهای علم
اژدها را چو مار کرده قلم .
ز قاروره و ناچخ و بید برگ
قواره قواره شده درع و ترگ .
دست بدار از سر بیچارگان
تا نخوری ناچخ غمخوارگان .
ناچخی راند بر گلوش دلیر
چون بر اندام گور پنجه ٔ شیر.
برآویخته ناچخی زهردار
بوقت زدن تلخ چون زهرمار.
چنان زد بر او ناچخ نه گره
که هم کالبد سفته شد هم زره .
چو آفتاب یقین تو تیغزن گردد
کمان کشنده ٔ بهرام بشکند ناچخ
ز حاسد تو چو آتش نفس برون آید
چنانکه دود برآید ز منفذ مطبخ .
- ناچخ ده منی و ناچخ سه منی ؛ ظاهراً از عالم کمان ده منی و سه منی است که عبارت است از کمان پرزور. (آنندراج ).ناچخ قوی :
ز پولاد چین ناچخ ده منی
به گردن بر از بهر گردن زنی .
ز بهر خون بداندیش تو هوا و فلک
ز برق ژوبین سازد ز ماه نو ناچخ ».
مقصود مؤلف سراج اللغات این است که اگر ناچخ را مترادف ژوبین بگیریم در شعر سوزنی نباید هر دو بیاید. در سنسکریت «ناشک » به معنی تباه کننده است که صفت ناچخ است . (فرهنگ نظام ). مؤلف غیاث اللغات با نقل از سروری و رشیدی و برهان قاطع و کشف اللغات معنی «نیزه ٔ کوچک » را برای ناچخ اختیارکرده است و در شمس اللغات : «تبرزین و نیزه ٔ خورد [ خرد ]» نوشته است . صاحب صحاح الفرس ، نقل این بیت :
ز بهر خون بداندیش تو هوا و فلک
ز برق زوبین سازد ز ماه نو ناچخ .
در معنی ناچخ نوشته است ، «دورباش بود»(؟). و در فرهنگ اوبهی آمده است : «ناجخ ، سنانی باشدکه سر او را ده سوراخ بود مانند زوبین ». و ناظم الاطباء هر سه معنی : «تبرزین . پیکان دو شاخه . نیزه ٔ کوچک » را نقل کرده است . (فرهنگ نفیسی ). در ابیات زیرین بیشتر به معنی اول آمده است و کمتر بمعانی دوم و سوم :
نیزه و تیغ و کمند و ناچخ و تیر و کمان
گردن و گوش و دم و سم و دهان و ساق اوی .
منوچهری .
مهره ٔ ناچخ بکوبد مهره های گردنان
نشتر ناوک بکاود عرقهای سهمگین .
منوچهری .
نوبت مرا بود و من بیرون خرگاه بودم با یارم با سپر و شمشیر و کمان وتیر و ناچخ بودم . (تاریخ بیهقی ص 458). غلامان سرائی شمشیر و ناچخ و دبوس درنهادند و هارون را بیفکندند وجان داشت که ایشان برفتند. (تاریخ بیهقی ص 700). غلامان را فرمودی تا درآمدندی و به شمشیر و ناچخ پاره پاره کردندی . (تاریخ بیهقی ص 120).
برمکش ناچخ و بر سرت مگردانش
گر نخواهی که رسد بر سر تو ناچخ .
ناصرخسرو.
و انوشیروان تبرزین به دست داشت و بعضی گویند ناچخی و اول کسی کی تبرزین و ناچخ ساخت او بود و از بهر این کار ساخت تا مزدک را بدان زخم کند که شمشیری نمی توانست داشت . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 90).
فکنده ناچخ در مغز کفر تا دسته
نشانده بیلک در چشم شرک تا سوفار.
مسعودسعد.
تا دسته ٔ چتر و ناچخت شاها
از چندان کرده اند از چندن .
مسعودسعد.
از آسمان بزمین غم بدشمن تورسد
چو سنگ سیل که آید به پستی از سر شخ
ز بهر خون بداندیش تو هوا و فلک
ز برق زوبین سازد ز ماه نو ناچخ .
سوزنی .
بدر و هلال او سپر و ناچخ تواند
از بهر بندگیت کمر بسته توأمان .
سوزنی .
گفتم او را حاش ﷲ این تساوی شرط نیست
لاله هرگز کی کند رمحی و سوسن ناچخی .
انوری .
به وقت کینه قضا در غلاف این ناچخ
بگاه حمله قدر در نیام آن خنجر.
انوری .
ز ناچخ تو شود گاه خشم شیر نهان
ز خنجر تو کند وقت کینه ببر حذر.
انوری .
چون سپر زر مهر گشت نهان زیر خاک
ناچخ سیمین ماه کرد پدید آسمان .
خاقانی .
و لشکرش آراسته آمده و قاروره اندازان و ناچخ و چرخ و عدتهای مصاف با ایشان هم بود. (راحةالصدور راوندی ).
ز بس در دهن ناچخ انداختن
نفس را نه راه برون تاختن .
نظامی .
اژدها را درید کام و گلو
ناچخ هشت مشت شش پهلو.
نظامی .
گرمی ناچخش بزخم درشت
پخته میکرد هر که را می کشت .
نظامی .
ناچخش زیر اژدهای علم
اژدها را چو مار کرده قلم .
نظامی .
ز قاروره و ناچخ و بید برگ
قواره قواره شده درع و ترگ .
نظامی .
دست بدار از سر بیچارگان
تا نخوری ناچخ غمخوارگان .
نظامی .
ناچخی راند بر گلوش دلیر
چون بر اندام گور پنجه ٔ شیر.
نظامی .
برآویخته ناچخی زهردار
بوقت زدن تلخ چون زهرمار.
نظامی .
چنان زد بر او ناچخ نه گره
که هم کالبد سفته شد هم زره .
نظامی .
چو آفتاب یقین تو تیغزن گردد
کمان کشنده ٔ بهرام بشکند ناچخ
ز حاسد تو چو آتش نفس برون آید
چنانکه دود برآید ز منفذ مطبخ .
محمدبن بدیع نسوی .
- ناچخ ده منی و ناچخ سه منی ؛ ظاهراً از عالم کمان ده منی و سه منی است که عبارت است از کمان پرزور. (آنندراج ).ناچخ قوی :
ز پولاد چین ناچخ ده منی
به گردن بر از بهر گردن زنی .
امیرخسرو (از آنندراج ).
ناچخ. [ چ َ ] ( اِ )تبرزین. || سنان و نیزه دوشاخه. پیکان دوشاخه. || نیزه. نیزه کوچک. صاحب برهان قاطع آرد: تبرزین را گویند و آن نوعی از تبر است که سپاهیان بر پهلوی زین اسب بندند و بعضی گویند سنانی است که سر آن دو شاخ باشد و نیزه کوچک را نیز گویند.( برهان قاطع ). و دکتر معین نویسد: سانسکریت «ناشَک َ» ، مخرب ، نابوده کننده. منتقل کننده. ( حاشیه برهان ص 2088 ). مؤلف آنندراج و نیز صاحب انجمن آرای ناصری با نقل معنی اول برهان قاطع،آورده اند: و آن حربه ای است دسته دار که در پهلوی زین اسب بندند و بدین سبب تبرزین گویند و تبر نیز از آن بزرگتر است که بدان درخت اندازند و چوب شکنند. و مؤلف فرهنگ نظام آرد: تبرزین که قسمی از تبر است... رشیدی گوید «نجک و نجق نیز گویند. بعضی گفته اند نیزه ٔدو شاخه و نیزه خورد [ ظ: خرد ]». سراج [ اللغات ]گوید «بعضی به معنی نیزه دو شاخه چون ژوبین و بعضی ژوبین گفته اند و این خطاست. سوزنی گوید :
ز بهر خون بداندیش تو هوا و فلک
ز برق ژوبین سازد ز ماه نو ناچخ ».
مقصود مؤلف سراج اللغات این است که اگر ناچخ را مترادف ژوبین بگیریم در شعر سوزنی نباید هر دو بیاید. در سنسکریت «ناشک » به معنی تباه کننده است که صفت ناچخ است. ( فرهنگ نظام ). مؤلف غیاث اللغات با نقل از سروری و رشیدی و برهان قاطع و کشف اللغات معنی «نیزه کوچک » را برای ناچخ اختیارکرده است و در شمس اللغات : «تبرزین و نیزه خورد [ خرد ]» نوشته است. صاحب صحاح الفرس ، نقل این بیت :
ز بهر خون بداندیش تو هوا و فلک
ز برق زوبین سازد ز ماه نو ناچخ.
در معنی ناچخ نوشته است ، «دورباش بود»( ؟ ). و در فرهنگ اوبهی آمده است : «ناجخ ، سنانی باشدکه سر او را ده سوراخ بود مانند زوبین ». و ناظم الاطباء هر سه معنی : «تبرزین. پیکان دو شاخه. نیزه کوچک » را نقل کرده است. ( فرهنگ نفیسی ). در ابیات زیرین بیشتر به معنی اول آمده است و کمتر بمعانی دوم و سوم :
نیزه و تیغ و کمند و ناچخ و تیر و کمان
گردن و گوش و دم و سم و دهان و ساق اوی.
نشتر ناوک بکاود عرقهای سهمگین.
ز بهر خون بداندیش تو هوا و فلک
ز برق ژوبین سازد ز ماه نو ناچخ ».
مقصود مؤلف سراج اللغات این است که اگر ناچخ را مترادف ژوبین بگیریم در شعر سوزنی نباید هر دو بیاید. در سنسکریت «ناشک » به معنی تباه کننده است که صفت ناچخ است. ( فرهنگ نظام ). مؤلف غیاث اللغات با نقل از سروری و رشیدی و برهان قاطع و کشف اللغات معنی «نیزه کوچک » را برای ناچخ اختیارکرده است و در شمس اللغات : «تبرزین و نیزه خورد [ خرد ]» نوشته است. صاحب صحاح الفرس ، نقل این بیت :
ز بهر خون بداندیش تو هوا و فلک
ز برق زوبین سازد ز ماه نو ناچخ.
در معنی ناچخ نوشته است ، «دورباش بود»( ؟ ). و در فرهنگ اوبهی آمده است : «ناجخ ، سنانی باشدکه سر او را ده سوراخ بود مانند زوبین ». و ناظم الاطباء هر سه معنی : «تبرزین. پیکان دو شاخه. نیزه کوچک » را نقل کرده است. ( فرهنگ نفیسی ). در ابیات زیرین بیشتر به معنی اول آمده است و کمتر بمعانی دوم و سوم :
نیزه و تیغ و کمند و ناچخ و تیر و کمان
گردن و گوش و دم و سم و دهان و ساق اوی.
منوچهری.
مهره ناچخ بکوبد مهره های گردنان نشتر ناوک بکاود عرقهای سهمگین.
منوچهری.
نوبت مرا بود و من بیرون خرگاه بودم با یارم با سپر و شمشیر و کمان وتیر و ناچخ بودم. ( تاریخ بیهقی ص 458 ). غلامان سرائی شمشیر و ناچخ و دبوس درنهادند و هارون را بیفکندند وجان داشت که ایشان برفتند. ( تاریخ بیهقی ص 700 ). غلامان را فرمودی تا درآمدندی و به شمشیر و ناچخ پاره پاره کردندی. ( تاریخ بیهقی ص 120 ).فرهنگ عمید
۱. تبرزین: ناچخی راند بر گلوش دلیر / چون بر اندام گور پنجهٴ شیر اژدها را درید کام و گلو / ناچخ هشت مشت شش پهلو (نظامی۴: ۵۷۴ ).
۲. نیزۀ کوتاه.
۲. نیزۀ کوتاه.
۱. تبرزین: ◻︎ ناچخی راند بر گلوش دلیر / چون بر اندام گور پنجهٴ شیر ـ اژدها را درید کام و گلو / ناچخ هشتمشت ششپهلو (نظامی۴: ۵۷۴).
۲. نیزۀ کوتاه.
دانشنامه عمومی
ناچَخ واژه ای فارسی، (هم ریشه با ناشَک سانسکریت به معنای نابودکننده)، و به معنای تبرزین دوتیغه است.انواع مختلف هالبرد و سلاح های دسته بلند شبه ناچخ در سوئیس شهروندان زوریخ در ۱ مه ۱۳۵۱ در حال خواندن منشور فدرال به عنوان سوگند وفاداری به نمایندگان اوری، شویتز، یونتروالد و لوسرن. یکی از نمایندگان ناچخ سوئیسی رایج در دورهٔ به تصویر کشیده شده را بر دوش دارد(بر خلاف زمان کشیدن تصویر ۱۵۱۵) سرنیزه تبرزین ناچخ به شکل سر قوچ، مربوط به اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره اول قبل از میلاد، یکی از آثار به دست آمده از تمدن املش
در متون فارسی به این نوع جنگ افزار اشاره های زیادی شده و از ناچخ ده منی و ناچخ سه منی نیز یاد شده که به انواع سنگین ناچخ ها اشاره دارد.
در فارسنامه ابن بلخی آمده است: «و انوشیروان تبرزین به دست داشت و بعضی گویند ناچخی و اول کسی کی تبرزین و ناچخ ساخت او بود و از بهر این کار ساخت تا مزدک را بدان زخم کند که شمشیری نمی توانست داشت.
ناچخ اروپایی یا هالبرد (Halberd) یک سلاح نیزه ای دو دستی می باشد که بیشتر در قرون ۱۴ و ۱۵ میلادی مورد استفاده بوده است. هالبرد از یک تیغهٔ تبر به همراه سرنیزه نصب شده بر انتهای یک تیرک بلند ساخته می شود. این سلاح همیشه تیغهٔ قلاب شکلی درسوی دیگر تیغهٔ تبری دارد که برای مهار کردن سلاح جنجگوی مقابل به کار می رود. هالبرد طولی بین ۱٫۵ تا ۱٫۸ متر دارد.احتمالاً تبرزین هالبرد در سدهٔ سیزدهم میلادی در سوئیس پدید آمده باشد. این جنگ افزار روی یک دیرک که هشت فوت درازایش بوده، نصب می شده است. این گونه تبرزین دارای یک تبر چهارگوش شکل که در بالای آن یک نیزهٔ خیلی تیز بلند قرار داشته بوده و در طرف دیگر تبر یک چنگک داشته است. این جنگ افزار بسیار پُرتوان بوده و در بیشتر ارتش های اروپایی تا پایان سدهٔ شانزدهم مورد استفاده قرار می گرفته است. در آن زمان، این تبرزین بیشتر جنبهٔ تزیینی پیدا کرده بود.
در متون فارسی به این نوع جنگ افزار اشاره های زیادی شده و از ناچخ ده منی و ناچخ سه منی نیز یاد شده که به انواع سنگین ناچخ ها اشاره دارد.
در فارسنامه ابن بلخی آمده است: «و انوشیروان تبرزین به دست داشت و بعضی گویند ناچخی و اول کسی کی تبرزین و ناچخ ساخت او بود و از بهر این کار ساخت تا مزدک را بدان زخم کند که شمشیری نمی توانست داشت.
ناچخ اروپایی یا هالبرد (Halberd) یک سلاح نیزه ای دو دستی می باشد که بیشتر در قرون ۱۴ و ۱۵ میلادی مورد استفاده بوده است. هالبرد از یک تیغهٔ تبر به همراه سرنیزه نصب شده بر انتهای یک تیرک بلند ساخته می شود. این سلاح همیشه تیغهٔ قلاب شکلی درسوی دیگر تیغهٔ تبری دارد که برای مهار کردن سلاح جنجگوی مقابل به کار می رود. هالبرد طولی بین ۱٫۵ تا ۱٫۸ متر دارد.احتمالاً تبرزین هالبرد در سدهٔ سیزدهم میلادی در سوئیس پدید آمده باشد. این جنگ افزار روی یک دیرک که هشت فوت درازایش بوده، نصب می شده است. این گونه تبرزین دارای یک تبر چهارگوش شکل که در بالای آن یک نیزهٔ خیلی تیز بلند قرار داشته بوده و در طرف دیگر تبر یک چنگک داشته است. این جنگ افزار بسیار پُرتوان بوده و در بیشتر ارتش های اروپایی تا پایان سدهٔ شانزدهم مورد استفاده قرار می گرفته است. در آن زمان، این تبرزین بیشتر جنبهٔ تزیینی پیدا کرده بود.
wiki: ناچخ
جدول کلمات
تبرزین, نیزه کوتاه, نچک
پیشنهاد کاربران
ناچخ : تبر ، امروزه در آذربایجان " ناجاخ " و " نجاخ " گفته می شود .
ناچج شه که خون گوران ریخت
مگر آتش ز بهر آن انگیخت
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص480 )
ناچج شه که خون گوران ریخت
مگر آتش ز بهر آن انگیخت
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص480 )
کلمات دیگر: