watch
هازیدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ معین
(دَ ) (مص م . ) نگریستن ، مراقب بودن .
لغت نامه دهخدا
هازیدن. [ دَ ] ( مص ) دانستن :
ای پسر جور مکن کارک ما دار بساز
به از این کن نظر و حال من و خویش به هاز.
ای پسر جور مکن کارک ما دار بساز
به از این کن نظر و حال من و خویش به هاز.
قریعالدهر.
|| به زیان نسپردن. || نگریستن. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) ( لسان العجم ). || گریستن. ( لسان العجم ).پیشنهاد کاربران
هازیدن، هاختن: هدایت، رهبری، ترغیب، راهنمایی کردن
کلمات دیگر: