undoing, ravel
واچیدن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
الغاء
مترادف و متضاد
باطل کردن، خنثی کردن، خراب کردن، بی اثر کردن، باز کردن، واچیدن، بیابرو کردن
بیرون اوردن، واچیدن، وابافتن، از پیچیدگی دراوردن، گره گشودن
فرهنگ فارسی
برچیدن، بادست برچیدن، جمع کردن، دوباره چیدن
( مصدر ) ۱ - برچیدن چیزی را بساط چیده شده را جمع کردن ( مانند : بساط شطرنج و غیره ) . ۲ - دانه بمنقار چیدن مرغ . ۳ - چین از روی دور کردن . ۴ - جدا کردن پنبه دانه از پنبه .
( مصدر ) ۱ - برچیدن چیزی را بساط چیده شده را جمع کردن ( مانند : بساط شطرنج و غیره ) . ۲ - دانه بمنقار چیدن مرغ . ۳ - چین از روی دور کردن . ۴ - جدا کردن پنبه دانه از پنبه .
فرهنگ معین
(دَ ) (مص م . ) برچیدن ، دوباره چیدن .
لغت نامه دهخدا
واچیدن. [ دَ ] ( مص مرکب ) به دست برچیدن چیزی را. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چیده ها را برچیدن. چیده ها را جمع کردن. اشیاء منبسط و چیده را جمع کردن. || دانه به منقار چیدن مرغ. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || از هم باز کردن چیزی که با میل چیده و بافته باشند. || چین از روی دور کردن. || ریختن بساط شطرنج. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || جدا کردن دانه. پنبه دانه جدا کردن از پنبه. ( ناظم الاطباء ):تزبید، تسبیخ ، واچیدن پنبه. ( تاج المصادر بیهقی ).
فرهنگ عمید
۱. برچیدن، دوباره چیدن.
۲. جمع کردن.
۲. جمع کردن.
کلمات دیگر: