انتظار انتظار و امید و میل و خواهش .
برمو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
برمو.[ ب َ ] ( اِ ) انتظار. ( برهان ). انتظار و امید و میل و خواهش. ( ناظم الاطباء ). بدمو. ( برهان ) :
هست آسان رفتنم برموی سر
نزد من بسیار از برموی وصل.
هست آسان رفتنم برموی سر
نزد من بسیار از برموی وصل.
نورالدین مقدم.
دانشنامه عمومی
انتظار، امید.
واژه نامه بختیاریکا
( بُرِمُو ) ( ن ) ؛ برمان؛ بهرمان؛ از اسامی شاهنامه؛ بریدمان؛ سستی؛ ضعف. نماد دشمن سخت یا درد سخت. مثلاً مر بُرِمُو زیتِه یعنی مگر بریدمان زده ات ( که نمیتونی کار کنی ) ؟
کلمات دیگر: