کلمه جو
صفحه اصلی

اضمحلال


مترادف اضمحلال : امحا، انحطاط، انهدام، خرابی، زوال، فروپاشی، فنا، محو، نابودی، نیستی، ویرانی

برابر پارسی : نابودی، تباهی، نیستی

فارسی به انگلیسی

breakup, collapse, overthrow

overthrow


مترادف و متضاد

destruction (اسم)
خرابی، سرنگونی، تباهی، تخریب، انهدام، ویرانی، اضمحلال، اتلاف

vanishing (اسم)
اضمحلال

امحا، انحطاط، انهدام، خرابی، زوال، فروپاشی، فنا، محو، نابودی، نیستی، ویرانی


فرهنگ فارسی

نیست شدن، تباه شدن، ازمیان رفتن، نابودشدن، برافتادن ، ازهم پاشیدگی، نابودی
۱ - ( مصدر ) نیست شدن نابود شدن . ۲ - از هم پاشیدن . ۳ - ( اسم ) ناپدیدی . ۴ - از هم پاشیدگی .

فرهنگ معین

(اِ مِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) نیست شدن . ۲ - از هم پاشیدن . ۳ - (اِمص . ) نابودی .

لغت نامه دهخدا

اضمحلال. [ اِ م ِ ] ( ع مص ) نیست شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( زوزنی ) ( مجمل اللغة ). نیست شدن و نابود شدن. ( مؤید الفضلا ). رفتن . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ناپدید شدن. برافتادن. برافتادگی. فنا و نیستی. ذهاب و انحلال و تلاشی. ( از اقرب الموارد ). || گشاده و پریشان شدن ابر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). انقشاع ابر. تقشع. ( از اقرب الموارد ). اضمحنان. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به اضمحنان شود.

فرهنگ عمید

نیست شدن، تباه شدن، از میان رفتن، نابود شدن، برافتادن، ازهم پاشیدگی، نابودی.

فرهنگ فارسی ساره

نابود


واژه نامه بختیاریکا

کوری

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن واژه ی آناستی می باشد که از پهلوی آناستیه ãnãstih ساخته شده است

این واژه تازى ( اربى ) ست برابر آن به پارسى گوگانGugan ( پهلوى: اضمحلال، انهدام، انحلال ) و آناستى Anasti ( پهلوى: آناستیهْ : اضمحلال، تباهى ) مى باشد.

- در محاق افتادن ؛ دچار محاق شدن. کاستی و باریکی و تاریکی گرفتن :
تا که روی همچو ماهش دیده ام
ماه بختم در محاق افتاده است.

عطار


کلمات دیگر: