(صفت ) ۱- گل و گشاد :( در را ولنگ و واز گذاشته و رفته بود. ) ۲ - بی حساب و کتاب بی نظم و نسق .
ولنگ
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ولنگ. [ وِل ِ / ل َ ] ( ص ، از اتباع ) رجوع به ولنگ و واز شود.
گویش مازنی
/veleng/ لنگیدن - گرفتگی عضلات ۳به حرکت نبض بدن گفته می شود ۴حس درد در نقاط زخمی بدن & قدم بزرگ - آدم قد بلند & چشم ور غلمبیده برآمدگی چشم
۱لنگیدن ۲گرفتگی عضلات ۳به حرکت نبض بدن گفته می شود ۴حس درد ...
۱قدم بزرگ ۲آدم قد بلند
چشم ور غلمبیده برآمدگی چشم
کلمات دیگر: