کلمه جو
صفحه اصلی

اشفته


مترادف اشفته : ( آشفته ) بی سامان، بی نظم، پراکنده، درهم، درهم برهم، ژولیده، متفرق، متلاطم، مختل، مغشوش، نابسامان، ناجور، نامرتب، نامنظم، آتشی، پریشان، پریشان حال، پریشان خاطر، خشمگین، رنجیده، سراسیمه، شوریده، مشوش، مضطرب، ناراحت، نگران

متضاد اشفته : ( آشفته ) آرام، بسامان، مرتب

فارسی به انگلیسی

agitated, chaotic, disconnected, disorderly, distraught, dishevelled, rough, messy, shaky, turbid, turbulent, unstrung, upside down, woolly, shambolic, haywire, helter-skelter, inconsequent, indiscriminate, disturbed, distressed, amazed, [lit.] dishevelled

فارسی به عربی

انزعاج , مسعور , مشعث , ملخبط , هائج

مترادف و متضاد

upset (صفت)
اشفته، نژند، ناراحت

disturbed (صفت)
مضطرب، اشفته، مختل، پریشان، مختل شده، ناراحت، پریشان حال

disordered (صفت)
بی نظم، بی ترتیب، اشفته، نا مرتب، نامنظم، مختل شده

berserk (صفت)
از جا در رفته، شوریده، اشفته

messy (صفت)
کثیف، اشفته، شلوغ، بهم خورده، شلوغ کار

disheveled (صفت)
ژولیده، اشفته، پریشان، نا مرتب

frenzied (صفت)
از جا در رفته، شوریده، اشفته، عصبانی، دیوانه وار، اتشی

frenetic (صفت)
دیوانه، شوریده، اشفته، عصبانی، اتشی

phrenetic (صفت)
دیوانه، شوریده، اشفته

turbulent (صفت)
سرکش، اشفته، یاغی، گردن کش

garbled (صفت)
اشفته، درهم

frantic (صفت)
اشفته، عصبانی، از کوره در رفته، بی عقل، اتشی

vexatious (صفت)
مضطرب، اشفته، دل ازار، رنجش امیز

tumultuary (صفت)
اشفته، پر اشوب

فرهنگ فارسی

( آشفته ) ( اسم ) ۱ - پریشان پریشان حال شوریده مضطرب . ۲ - مختل بی نظم بی نسق دچارهرج و مرج درهم و برهم . ۳- متفرق پراکنده. ۴- خشمگین غضبناک مقابل آهسته. ۵ - بهیجان آمده آتشی . ۶- رنجیده سرگردان .۷- کاسد بی رونق .
خشمگین

فرهنگ معین

( آشفته ) (شُ تِ ) (ص مف . ) ۱ - پریشان ، شوریده . ۲ - نابسامان ، بی نظم . ۳ - پراکنده . ۴ - خشمگین . ۵ - به هیجان آمده . ۶ - رنجیده .

لغت نامه دهخدا

( آشفته ) آشفته. [ ش ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف / نف ) خشمگین. بخشم آمده. مقابل آهسته :
گهی آرمده و گه آرغده
گهی آشفته و گه آهسته.
رودکی.
میغ چون ترکی آشفته که تیر اندازد
برق تیر است مر اورا مگر و رخش کمان.
فرالاوی.
بگفت آنچه خاقان بدو گفته بود
که از کین آن کشته آشفته بود.
فردوسی.
بگفتش بدو آن کجا رفته بود
چو خاقان ورا دید کآشفته بود.
فردوسی.
پراندیشه شد شاه یزدان پرست
ز خون ریختن دست گردان ببست
چو مهر جهانجوی پیوسته شد
دل مرد آشفته آهسته شد.
فردوسی.
سیاوش بگفت آن کجا رفته بود
وز آن کو ز سودابه آشفته بود.
فردوسی.
سپهبد شد آشفته از گفت اوی
نشد پند بهرام یل جفت اوی.
فردوسی.
بگفت آنچه با پیلتن گفته بود
ز طوس و ز کاووس کآشفته بود.
فردوسی.
|| ارغنده. آرغده :
که هرگز ندیدم بدینسان دلیر
نه ببر بیان و نه آشفته شیر.
فردوسی.
نگه کرد برزو بدان ده سوار
چو شیران آشفته در کارزار.
فردوسی.
سپهدار قارن چه آشفته پیل
زمین کرد از خون چو دریای نیل.
فردوسی.
چو آشفته شد شیر و تندی نمود
سر نیزه را سوی او کرد زود.
فردوسی.
شیر ارغنده اگر پیش تو آید بنبرد
پیل آشفته اگر گرد تو آید بجدال...
فرخی.
همی آمد آشفته چون پیل مست
ببازو کمانی و نیزه بدست.
اسدی.
تاج در میان دو شیر آشفته نهادند بر تخت و بهرام با گرز برفت و شیر را بکشت و بر تخت نشست. ( مجمل التواریخ ). || کراشیده. ریخته و پاشیده. درهم وبرهم. زَبَرزیر. شلوغ پلوغ. شوریده و گوریده. کالفته. مختلط. آشوفته :
برآنگونه سودابه را خفته دید [ کاوس ]
سراسر شبستان برآشفته دید.
فردوسی.
|| متفرق. پراکنده. پریشان :
سپهبدان بر، آشفته لشکری گشتند
چنانکه خواهند از هر سوئی همی رانند.
مسعودسعد.
- آشفته شدن موی سر ؛ شعث. شعثان. ناخوار شدن آن :
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی دردست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش ببالین من آمد بنشست.

فرهنگ عمید

( آشفته ) ۱. نامرتب.
۲. به هم برآمده، خشمگین.
۳. شوریده، عاشق، پریشان حال.
۴. سرگردان، حیران، نگران، ناراحت، پریشان.
۵. (قید ) حالت آشفته بودن، با تعجب و حیرانی.

دانشنامه عمومی

آشفته. آشفته فیلم درام آمریکایی به کارگردانی اما فارست است که نخستین تجربه کارگردانی وی می باشد. ستارگان فیلم جیمی درنان، بن مندلسون، لولا کریک و جمیما کریک هستند. تولید این فیلم در اکتبر ۲۰۱۶ آغاز شد و در جشنواره فیلم ترایبکا اکران خواهد شد.
لوک دنیلز
برندون کی هوگان
اسکات لاستیتی
موهیت رمچاندانی
یک نوجوان نابغه به نام آندریا (جمیما کریک) تبدیل به معتادی هروئینی می شود. حالا که پاک شده است، تصمیم دارد نویسنده شود. او با نویسنده ای به نام نیک (جیمی درنان) رابطه برقرار می کند. نیک با بازگویی خاطراتش از زمان جنگ به مقام و پول رسیده است. در عین حال، خواهر کوچک آندریا به نام تارا (لولا کریک) کم کم جذب یک خاخام به نام دیوید (کریستال) می شود و رابطه اش با دوست پسرش مارتین (مندلسون) دچار تزلزل می گردد.
اما فارست فیلم نامه این مجموعه را نوشته و همزمان نخستین تجربه کارگردانی خود را نیز دارد. همسرش، بن مندلسون، از ستارگان این فیلم است. جمیما کریک و خواهرش لولا کریک برای اولین بار در کنارهم بازی می کنند. تهیه این فیلم از ۱۷ اکتبر ۲۰۱۶ آغاز شد.

فرهنگستان زبان و ادب

آشفته
{disturbed} [علوم جَوّ] حالت سامانه ای که دچار آشفتگی شده باشد

واژه نامه بختیاریکا

( آشفته ) تش به سر؛ جِندلاکه؛ جیل؛ جیمبالو؛ جِتِنیدِن؛ پیزنیده؛ پیشکِنیدِه؛ چُر؛ دالِنجه؛ دِتِنیده؛ سر پتی؛ سَر گِرو؛ شِمتِه؛ شِندِه؛ شِوِردِه؛سرلو برلو؛کُرکیچال؛ هَله پلِه؛ ورَهدِه درَهدِه

جدول کلمات

آشفته
پریشان, ژول

پیشنهاد کاربران

خراب

پریشان

غمگین ناراحت به هم ریخته

شوریده، سردرگم

آسیمه

volatile

ژول

اسیمه

مشوش

سر در گم

آشفته. آشفت. هر کلمه ایی آش داشته باشد. تورکی است. مثل آشتاب. آشپز. آشدان. آشخانا. آشور ( آشیر ) . آشوب ( آشیب داشیب ) . یولداش. بکتاش. آشتیانی ( دیگ آش ) . باشتیانی ( دیگ بزرگتر ازهمه ) . داشتیانی ( دیگ سنگی ) . قارین داش. آداش )

پریشان شدن

پریشان . ناراحت. غمگین. اشتباه


پراکنده ٬شوریده و . . .

مضطرب الاحوال

نامجموع

آاشفته

پراکنده

پراکنده خیلی راحته من دیدم و گفتم


کلمات دیگر: