کلمه جو
صفحه اصلی

محار

عربی به فارسی

صدف خوراکي


فرهنگ فارسی

( اسم ) نوعی صدف کوچک نازک که غالبا مروارید از آن بیرون آید .
عمر بن مسعود

لغت نامه دهخدا

محار. [ م َ ] ( ع مص ) حور. محارة. حَور. بازگشتن. ( منتهی الارب ). باز گشتن از چیزی و به چیزی. ( از لسان العرب ). || کاستن و کم گردیدن. ( منتهی الارب ).

محار. [ م َح ْ حا ] ( اِخ ) عمربن مسعود. رجوع به عمربن مسعود و الاعلام زرکلی شود.

محار. [ م َ ] (ع مص ) حور. محارة. حَور. بازگشتن . (منتهی الارب ). باز گشتن از چیزی و به چیزی . (از لسان العرب ). || کاستن و کم گردیدن . (منتهی الارب ).


محار. [ م َح ْ حا ] (اِخ ) عمربن مسعود. رجوع به عمربن مسعود و الاعلام زرکلی شود.



کلمات دیگر: