سامان یافتن . به آیین و به سامان شدن . رواج و رونق گرفتن .
نظام یافتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نظام یافتن. [ ن ِ ت َ ] ( مص مرکب ) سامان یافتن. به آیین و به سامان شدن. رواج و رونق گرفتن :
نظام یافت همه شغل های بی تقدیر
نسق گرفت همه کارهای ناهموار.
نظام یافت همه شغل های بی تقدیر
نسق گرفت همه کارهای ناهموار.
امیر معزی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: