دوشا دوش . برابر هم .
دوش بر دوش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دوش بر دوش. [ ب َ ] ( ص مرکب ) دوشادوش. دوش بدوش. شانه بشانه. برابر هم. || صف درصف :
هزار سوزن الماس بر دل است مرا
از این حریرقبایان که دوش بردوشند.
نداند دوش بردوش رقیبان
که تنهامانده چون خفت از غمش دوش.
هزار سوزن الماس بر دل است مرا
از این حریرقبایان که دوش بردوشند.
بابافغانی شیرازی.
رجوع به دوش بدوش شود. || معاشر. ندیم. جلیس. هم صحبت : نداند دوش بردوش رقیبان
که تنهامانده چون خفت از غمش دوش.
سعدی.
پیشنهاد کاربران
شانه به شانه
کلمات دیگر: