کلمه جو
صفحه اصلی

نعر

فرهنگ فارسی

بچ. ناتمام گورخر در رحم مادر ٠ یا جنین صورت گرفته در زهدان ٠ یا باد که در بینی در آید و آوازه زه بر آرد ٠

لغت نامه دهخدا

نعر. [ ن َ ] ( ع مص ) رفتن در شهرها. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( از متن اللغة ). || خلاف ورزیدن و انکار نمودن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). مخالفت کردن و سرباز زدن. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از المنجد ). || نعره زدن. ( دهار ) ( یادداشت مؤلف ). نعره زدن و در فتنه برجستن. ( از تاج المصادر بیهقی ). جوش و خروش نمودن و فراهم آمدن قوم. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). خروشیدن و گرد آمدن قوم جنگ را. ( از متن اللغة ). || آمدن بر کسی . ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از المنجد ). || برخاستن و کوشیدن در امری. ( از منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از المنجد ). || دمیدن خون از رگ. ( تاج المصادر بیهقی ). فوران کردن خون از رگ یا صدا کردن رگ بر اثر خون از آن فهونعار و ناعر و نعور. نعور. نعیر. ( از متن اللغة ).

نعر. [ ن َ ع َ ] ( ع مص ) مگس در بینی حمار درآمدن. ( از منتهی الارب ). داخل شدن نُعرَة در بینی خر. هو: نَعِر و هی نعرة. ( از متن اللغة ).

نعر. [ ن َ ع ِ ] ( ع ص ) حمار نعر؛ خری مگس گرفته. ( مهذب الاسماء ). ستور مگس در بینی درآمده. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). رجوع به نَعَر شود. || آن که در یک جای قرار نگیرد. ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). آنکه یکجا قرار نگیرد. ( منتهی الارب ). تأنیث آن نَعِرَة است. ( اقرب الموارد ).

نعر. [ ن ُ ع َ ] ( ع اِ ) بچه ناتمام گور خر در رحم مادر. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || جنین صورت گرفته در زهدان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || باد که در بینی درآید و آواز زه برآرد . ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || ثمر نخستین اراک. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ). نخستین بار درخت اراک. ( ناظم الاطباء ). نُعَرَة. ( متن اللغة ). || مگس ازرق فام ستوران. || مگس که در بینی ستور درآید پس به چیزی درنیاید. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || ج ِ نعرة، به معنی خیشوم است. ( از المنجد ). رجوع به نعرة شود.

نعر. [ ن َ ] (ع مص ) رفتن در شهرها. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). || خلاف ورزیدن و انکار نمودن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مخالفت کردن و سرباز زدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). || نعره زدن . (دهار) (یادداشت مؤلف ). نعره زدن و در فتنه برجستن . (از تاج المصادر بیهقی ). جوش و خروش نمودن و فراهم آمدن قوم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). خروشیدن و گرد آمدن قوم جنگ را. (از متن اللغة). || آمدن بر کسی . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از المنجد). || برخاستن و کوشیدن در امری . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). || دمیدن خون از رگ . (تاج المصادر بیهقی ). فوران کردن خون از رگ یا صدا کردن رگ بر اثر خون از آن فهونعار و ناعر و نعور. نعور. نعیر. (از متن اللغة).


نعر. [ ن َ ع َ ] (ع مص ) مگس در بینی حمار درآمدن . (از منتهی الارب ). داخل شدن نُعرَة در بینی خر. هو: نَعِر و هی نعرة. (از متن اللغة).


نعر. [ ن َ ع ِ ] (ع ص ) حمار نعر؛ خری مگس گرفته . (مهذب الاسماء). ستور مگس در بینی درآمده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به نَعَر شود. || آن که در یک جای قرار نگیرد. (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). آنکه یکجا قرار نگیرد. (منتهی الارب ). تأنیث آن نَعِرَة است . (اقرب الموارد).


نعر. [ ن ُ ع َ ] (ع اِ) بچه ٔ ناتمام گور خر در رحم مادر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جنین صورت گرفته در زهدان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || باد که در بینی درآید و آواز زه برآرد . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || ثمر نخستین اراک . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). نخستین بار درخت اراک . (ناظم الاطباء). نُعَرَة. (متن اللغة). || مگس ازرق فام ستوران . || مگس که در بینی ستور درآید پس به چیزی درنیاید. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || ج ِ نعرة، به معنی خیشوم است . (از المنجد). رجوع به نعرة شود.



کلمات دیگر: