stolen
مسترق
فارسی به انگلیسی
stolen, surreptitious, surreptitously
فرهنگ فارسی
به بندگی گرفته شده و اسیر کرده شده
لغت نامه دهخدا
مسترق. [ م ُ ت َ رِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استراق.سرقت کننده. ( اقرب الموارد ). || آنکه مخفیانه گوش میدهد و استراق سمع می کند. ( اقرب الموارد ). پنهانی گوش دارنده سخن کسی را. ( منتهی الارب ). || منشی و کاتبی که برخی از محاسبات را مخفی بدارد و آشکار نکند. ( اقرب الموارد ). || ناقص ضعیف خلقت. || رجل مسترق العنق ؛ کوتاه گردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به استراق شود.
مسترق. [ م ُ ت َ رَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استراق. دزدیده شده. سرقت شده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به استراق شود.
مسترق. [ م ُ ت َ رِق ق ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استرقاق. به بردگی گیرنده برده را. ( اقرب الموارد ). رجوع به استرقاق شود.
مسترق. [ م ُ ت َ رَق ق ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استرقاق. به بندگی گرفته شده و اسیر کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). برده ای که او را به بردگی گرفته باشند. ( اقرب الموارد ). مملوک. رجوع به استرقاق شود :
بنده شهوت بتر نزدیک حق
از غلام و بندگان مسترق.
مسترق. [ م ُ ت َ رَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استراق. دزدیده شده. سرقت شده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به استراق شود.
مسترق. [ م ُ ت َ رِق ق ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استرقاق. به بردگی گیرنده برده را. ( اقرب الموارد ). رجوع به استرقاق شود.
مسترق. [ م ُ ت َ رَق ق ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استرقاق. به بندگی گرفته شده و اسیر کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). برده ای که او را به بردگی گرفته باشند. ( اقرب الموارد ). مملوک. رجوع به استرقاق شود :
بنده شهوت بتر نزدیک حق
از غلام و بندگان مسترق.
مولوی ( مثنوی ).
مسترق . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استراق . دزدیده شده . سرقت شده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استراق شود.
مسترق . [ م ُ ت َ رَق ق ] (ع ص ) نعت مفعولی از استرقاق . به بندگی گرفته شده و اسیر کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). برده ای که او را به بردگی گرفته باشند. (اقرب الموارد). مملوک . رجوع به استرقاق شود :
بنده ٔ شهوت بتر نزدیک حق
از غلام و بندگان مسترق .
بنده ٔ شهوت بتر نزدیک حق
از غلام و بندگان مسترق .
مولوی (مثنوی ).
مسترق . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استراق .سرقت کننده . (اقرب الموارد). || آنکه مخفیانه گوش میدهد و استراق سمع می کند. (اقرب الموارد). پنهانی گوش دارنده سخن کسی را. (منتهی الارب ). || منشی و کاتبی که برخی از محاسبات را مخفی بدارد و آشکار نکند. (اقرب الموارد). || ناقص ضعیف خلقت . || رجل مسترق العنق ؛ کوتاه گردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استراق شود.
مسترق . [ م ُ ت َ رِق ق ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرقاق . به بردگی گیرنده برده را. (اقرب الموارد). رجوع به استرقاق شود.
فرهنگ عمید
آن که به بردگی گرفته شده.
کلمات دیگر: