کلمه جو
صفحه اصلی

مساهله

فارسی به انگلیسی

indulgence, leniency, carelessness

فرهنگ فارسی

مساهلت : مساهله و اهمال از حد اعتدال گذرانید .

لغت نامه دهخدا

مساهلة. [ م ُ هََ ل َ ] (ع مص ) مساهلت . مساهله . آسانی کردن با کسی . (منتهی الارب ). با کسی آسان فراگرفتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). نرم کردن و آسان گرفتن با کسی . (اقرب الموارد). سهل انگاری کردن . سهل گرفتن . آسان گرفتن . و رجوع به مساهلت شود.
- مساهله کردن ؛ مدارا کردن . اغماض کردن . تساهل کردن .


فرهنگ عمید

۱. = مساهلت
۲. سهل انگاری.


کلمات دیگر: