کلمه جو
صفحه اصلی

سر در گریبان کشیدن

فرهنگ فارسی

عزلت گرفتن کنار کشیدن

لغت نامه دهخدا

سر در گریبان کشیدن . [ س َ دَ گ ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) عزلت گرفتن . کنار کشیدن : متعرضان مملکت و متمردان دولت سر در گریبان عزلت کشیدند. (سندبادنامه ص 9).
سلامت خواهی از چشم بدان سر در گریبان کش
که از گردن فرازی بر هدفها تیر میریزد.

صائب .



پیشنهاد کاربران

سر در گریبان کشیدن : به فکر فرو رفتن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۶۰ ) .

سر به گریبان کشیدن کنایه از خجالت کشیدن است


کلمات دیگر: