مرد ترسناک
زیم
فرهنگ فارسی
گوشت متفرق بهر موضع و پر پراکنده از گوشت .
لغت نامه دهخدا
زئم. [ زِءْم ْ ] ( ع اِ ) چشم. یقال : یرمون فی زئمک ؛ یعنی می اندازند در چشم تو. || حَسَب. یقال : طعنوا فی زئمه ؛ طعن عیب کردند در حسب او. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
زیم. [ زَ ] ( ع مص ) گفتن کلمه ای و به همان کلمه ساکت گردانیدن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || یقال : لاازیم مکانی ؛ یعنی نخواهم گذاشت آن را. ( منتهی الارب ). و لاازیم مکانی ؛ واگذار نخواهم کرد جای خود را. ( ناظم الاطباء ).
زیم. [ ی َ ] ( ع ص ، اِ ) گوشت متفرق بهر موضع و پر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پراکنده از گوشت. امروءالقیس گوید :
رقاقها ضرم و جریها خذم
و لحمها زیم و البطن مقبوب.
زیم. [ ی َ ] ( ع ص ، اِ ) گوشت متفرق بهر موضع و پر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پراکنده از گوشت. امروءالقیس گوید :
رقاقها ضرم و جریها خذم
و لحمها زیم و البطن مقبوب.
( از اقرب الموارد ).
|| و همچنین متفرق و پراکنده از ستور و از موش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). «منازلهم زیم و اجتمع الناس فصار زیماً»؛ ای جماعات متفرقة. ( اقرب الموارد ). || ( اِخ ) و در قول حجاج «هذا اوان الحرب فاشتدی زیم »؛ نام ناقه یا اسب است که دویدن می فرماید بحذف حرف ندا.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).زیم . [ زَ ] (ع مص ) گفتن کلمه ای و به همان کلمه ساکت گردانیدن کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || یقال : لاازیم مکانی ؛ یعنی نخواهم گذاشت آن را. (منتهی الارب ). و لاازیم مکانی ؛ واگذار نخواهم کرد جای خود را. (ناظم الاطباء).
زیم . [ ی َ ] (ع ص ، اِ) گوشت متفرق بهر موضع و پر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پراکنده از گوشت . امروءالقیس گوید :
رقاقها ضرم و جریها خذم
و لحمها زیم و البطن مقبوب .
|| و همچنین متفرق و پراکنده از ستور و از موش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). «منازلهم زیم و اجتمع الناس فصار زیماً»؛ ای جماعات متفرقة. (اقرب الموارد). || (اِخ ) و در قول حجاج «هذا اوان الحرب فاشتدی زیم »؛ نام ناقه یا اسب است که دویدن می فرماید بحذف حرف ندا.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
رقاقها ضرم و جریها خذم
و لحمها زیم و البطن مقبوب .
(از اقرب الموارد).
|| و همچنین متفرق و پراکنده از ستور و از موش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). «منازلهم زیم و اجتمع الناس فصار زیماً»؛ ای جماعات متفرقة. (اقرب الموارد). || (اِخ ) و در قول حجاج «هذا اوان الحرب فاشتدی زیم »؛ نام ناقه یا اسب است که دویدن می فرماید بحذف حرف ندا.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
پیشنهاد کاربران
موارد. استعمال
کلمات دیگر: