پریشانی
سر زدگی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سرزدگی. [ س َ زَ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) پریشانی :
مرا ز سرزدگی کز فلک شوم در دل
بجز مدیح ملک فکرتی نماند صواب.
مرا ز سرزدگی کز فلک شوم در دل
بجز مدیح ملک فکرتی نماند صواب.
مسعودسعد.
پیشنهاد کاربران
سرزدگی: انفعال، سرافکندگی.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۰۵ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۰۵ ) .
کلمات دیگر: