کلمه جو
صفحه اصلی

خلاص دادن

فرهنگ فارسی

رهایی دادن خلاصی بخشیدن

لغت نامه دهخدا

خلاص دادن. [ خ ِ / خ َ دَ ] ( مص مرکب ) رهایی دادن. خلاصی بخشیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : تریاک فاروق از گزیدن افعی و گزیدن همه انواع ماران و سگ دیوانه خلاص دهد و مضرت همه زهرهای دیگر که کشنده است بازدارد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
ارجو که بسعی و اهتمام تو
زین غم بدهد خلاص دادارم.
مسعودسعدسلمان.
داند که نکرده ام گناهی
آن کس که خلاص خواهدم داد.
مسعودسعدسلمان.
بخت ار بتو راه دادنم نتواند
آخر ز خودم خلاص دادن داند.
خاقانی.
بده دینار از قیدم خلاص داد . ( گلستان سعدی ).

پیشنهاد کاربران

نجات بخشیدن. [ ن َ / ن ِ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) رهاندن. رهانیدن. آزاد کردن. خلاص دادن. رجوع به نجات شود.


کلمات دیگر: