کلمه جو
صفحه اصلی

زبدیا

لغت نامه دهخدا

زبدیا. [ زَب َ ] (اِخ ) ابن یشمعئیل . رئیس خاندان یهودا در روزگار یهوشافاط. وی با کاهنی به نام «امریا» به ریاست لاویان و حل و فصل اختلافات آنان در امور مذهبی و اجتماعی برگزیده شد. و گاه نیز وظیفه داشت به دعاوی استینافی لاویان رسیدگی کند. (از دائرة المعارف بستانی ).


زبدیا. [ زَ ب َ ] (اِخ ) کاهنی از بنی امیر که پس از بازگشت از بابل با زنی بیگانه ازدواج کرد. (از دائرة المعارف بستانی ).


زبدیا. [ زَ ب َ ] ( اِخ ) کاهنی از بنی امیر که پس از بازگشت از بابل با زنی بیگانه ازدواج کرد. ( از دائرة المعارف بستانی ).

زبدیا. [ زَ ب َ ] ( اِخ ) یکی از بنی لاوی که درروزگار پادشاهی یهوشافاط او را برای تعلیم دین در شهرهای یهودا فرستادند. ( از دائرة المعارف بستانی ).

زبدیا. [ زَ ب َ ] ( اِخ ) ابن میخائیل. از بنی شفاتیاء وی با 80 تن از عشیره خویش ، همراه عزرا بازگشت. ( از دائرة المعارف بستانی ).

زبدیا. [ زَ ب َ ] ( اِخ ) ابن یروحام. از بطن بنیامین. و هنگامی که داود به صقلغ پناه آورداین زبدیا بدو پیوست. ( از دائرة المعارف بستانی ).

زبدیا. [ زَب َ ] ( اِخ ) ابن یشمعئیل. رئیس خاندان یهودا در روزگار یهوشافاط. وی با کاهنی به نام «امریا» به ریاست لاویان و حل و فصل اختلافات آنان در امور مذهبی و اجتماعی برگزیده شد. و گاه نیز وظیفه داشت به دعاوی استینافی لاویان رسیدگی کند. ( از دائرة المعارف بستانی ).

زبدیا. [ زَ ب َ ] (اِخ ) یکی از بنی لاوی که درروزگار پادشاهی یهوشافاط او را برای تعلیم دین در شهرهای یهودا فرستادند. (از دائرة المعارف بستانی ).


زبدیا. [ زَ ب َ ] (اِخ ) ابن میخائیل . از بنی شفاتیاء وی با 80 تن از عشیره ٔ خویش ، همراه عزرا بازگشت . (از دائرة المعارف بستانی ).


زبدیا. [ زَ ب َ ] (اِخ ) ابن یروحام . از بطن بنیامین . و هنگامی که داود به صقلغ پناه آورداین زبدیا بدو پیوست . (از دائرة المعارف بستانی ).


دانشنامه آزاد فارسی

زَبَدیا (Zebadiah)
نام چند شخصیت در عهد عتیق، ازجمله: ۱. از متحدان داود؛ ۲. از سرداران داود؛ ۳. دیوانسالار یهوشافاط.


کلمات دیگر: