عزف
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عزف . [ ع ُ ] (ع اِ) کبوتر طورانی . (منتهی الارب ). حمام و کبوتر طورانی ، یعنی وحشی . (از اقرب الموارد).
عزف. [ ع َ ] ( ع اِ ) آواز پری ، و آن جرسی است که شبانه در صحراها شنیده میشود. ( از منتهی الارب ). صوت جن. ( اقرب الموارد ).
- عزف الریاح ؛ آوازهای باد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
|| بازی و لعب. ( منتهی الارب ).
عزف. [ ع َ] ( اِخ ) آبی است ازآن ِ بنی نصربن معاویه ، که بین آن و شَعفَین مسافت چهار میل است. ( از معجم البلدان ).
عزف. [ ع ُ ] ( ع اِ ) کبوتر طورانی. ( منتهی الارب ). حمام و کبوتر طورانی ، یعنی وحشی. ( از اقرب الموارد ).
عزف . [ ع َ ] (ع اِ) آواز پری ، و آن جرسی است که شبانه در صحراها شنیده میشود. (از منتهی الارب ). صوت جن . (اقرب الموارد).
- عزف الریاح ؛ آوازهای باد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
|| بازی و لعب . (منتهی الارب ).
عزف . [ ع َ ] (ع مص ) پائیدن بر اکل و شرب . (از منتهی الارب ). ادامه دادن به خوردن و آشامیدن . (از اقرب الموارد). || جهیدن نای گلوی شتر وقت مرگ . (از منتهی الارب ): عزف البعیر؛ حنجره ٔشتر هنگام مردن جهید. || زهد پیشه کردن نفس از چیزی و منصرف شدن از آن ، و یا روی گردان شدن ازچیزی . (از اقرب الموارد). عُزوف . رجوع به عزوف شود. || آواز دادن قوس و کمان . (از اقرب الموارد). عَزیف . رجوع به عزیف شود. || طنبور زدن و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
عزف . [ ع َ] (اِخ ) آبی است ازآن ِ بنی نصربن معاویه ، که بین آن و شَعفَین مسافت چهار میل است . (از معجم البلدان ).