آشتی طلبیدن
صلح خواستن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
صلح خواستن. [ ص ُ خوا / خا ت َ ] ( مص مرکب ) آشتی طلبیدن. سازش جستن :
صلح با دشمن اگر خواهی هرگه که ترا
در قفا عیب کند در نظرش تحسین کن.
صلح با دشمن اگر خواهی هرگه که ترا
در قفا عیب کند در نظرش تحسین کن.
سعدی.
اگر صلح خواهد عدو سر مپیچ.( بوستان چ یوسفی ص 73 ).
رجوع به صلح شود.کلمات دیگر: