طمیة. [ طَ می ی َ ] (اِخ ) در کتاب اصمعی آمده که طمیه کوهی است سخت و بلند و بر آن جز از یک جا نتوان برشدن ، و آن را چکاوی تیز و سیاه رنگ است عرقوة نام . (معجم البلدان ).
طمیه
لغت نامه دهخدا
طمیة. [ طَ می ی َ ] (اِخ ) در کتاب نصر آمده که طمیه پشته ای است . (معجم البلدان ).
طمیة. [ طَ می ی َ ] (اِخ ) زمین غربی نیل برابر فسطاط. از متنزهات مردم مصر است در ایام نیل . (معجم البلدان ).
طمیة. [ طَ می ی َ ] (اِخ ) کوهی است بنی فزاره را و آن از نواحی نجد است . (معجم البلدان ).
طمیة. [ طَ می ی َ ] (اِخ )کوهی است در راه مکه برابر فاید. (معجم البلدان ).
طمیة. [طَ می ی َ ] (اِخ ) و نیز اصمعی آورده که طمیه کوهی است ببادیه در بلاد مرةبن عوف . شاعر گوید :
اتین علی طمیة و المطایا
اذا استحثثن اتعبن الجرورا.
اتین علی طمیة و المطایا
اذا استحثثن اتعبن الجرورا.
(از معجم البلدان ).
( طمیة ) طمیة. [ طَ می ی َ ] ( اِخ )کوهی است در راه مکه برابر فاید. ( معجم البلدان ).
طمیة. [ طَ می ی َ ] ( اِخ ) تپه ای است بین سمیراء و توز. ( معجم البلدان ).
طمیة. [ طَ می ی َ ] ( اِخ ) کوهی است بنی فزاره را و آن از نواحی نجد است. ( معجم البلدان ).
طمیة. [ طَ می ی َ ] ( اِخ ) در کتاب اصمعی آمده که طمیه کوهی است سخت و بلند و بر آن جز از یک جا نتوان برشدن ، و آن را چکاوی تیز و سیاه رنگ است عرقوة نام. ( معجم البلدان ).
طمیة. [طَ می ی َ ] ( اِخ ) و نیز اصمعی آورده که طمیه کوهی است ببادیه در بلاد مرةبن عوف. شاعر گوید :
اتین علی طمیة و المطایا
اذا استحثثن اتعبن الجرورا.
طمیة. [ طَ می ی َ ] ( اِخ ) اصمعی گوید از بلاد فزاره است. ( معجم البلدان ).
طمیة. [ طَ می ی َ ] ( اِخ ) در کتاب نصر آمده که طمیه پشته ای است. ( معجم البلدان ).
طمیة. [ طَ می ی َ ] ( اِخ ) زمین غربی نیل برابر فسطاط. از متنزهات مردم مصر است در ایام نیل. ( معجم البلدان ).
طمیة. [ طَ می ی َ ] ( اِخ ) تپه ای است بین سمیراء و توز. ( معجم البلدان ).
طمیة. [ طَ می ی َ ] ( اِخ ) کوهی است بنی فزاره را و آن از نواحی نجد است. ( معجم البلدان ).
طمیة. [ طَ می ی َ ] ( اِخ ) در کتاب اصمعی آمده که طمیه کوهی است سخت و بلند و بر آن جز از یک جا نتوان برشدن ، و آن را چکاوی تیز و سیاه رنگ است عرقوة نام. ( معجم البلدان ).
طمیة. [طَ می ی َ ] ( اِخ ) و نیز اصمعی آورده که طمیه کوهی است ببادیه در بلاد مرةبن عوف. شاعر گوید :
اتین علی طمیة و المطایا
اذا استحثثن اتعبن الجرورا.
( از معجم البلدان ).
طمیة. [ طَ می ی َ ] ( اِخ ) اصمعی گوید از بلاد فزاره است. ( معجم البلدان ).
طمیة. [ طَ می ی َ ] ( اِخ ) در کتاب نصر آمده که طمیه پشته ای است. ( معجم البلدان ).
طمیة. [ طَ می ی َ ] ( اِخ ) زمین غربی نیل برابر فسطاط. از متنزهات مردم مصر است در ایام نیل. ( معجم البلدان ).
طمیة. [ طَ می ی َ ] (اِخ ) اصمعی گوید از بلاد فزاره است . (معجم البلدان ).
طمیة. [ طَ می ی َ ] (اِخ ) تپه ای است بین سمیراء و توز. (معجم البلدان ).
کلمات دیگر: