عزمه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عزمة. [ ع ُ م َ ] (ع اِ) نزدیکان و قبیله ٔ مرد. (منتهی الارب ). خانواده و قبیله ٔ شخص . (از اقرب الموارد). ج ، عُزَم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عزمة. [ ع َ م َ ] ( ع اِ ) واجب و ثابت : عزمة من عزمات اﷲ؛ یعنی حقی از حقوق خداوند، یعنی واجبی از آنچه واجب کرده است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) ثبات و پایداری : ما لَه عزمة و لا عزیمة؛ او را ثبات وصبری نیست در آنچه قصد میکند. ( از اقرب الموارد ).
عزمة. [ ع َ زَ م َ ] ( ع ص ) مرد استوار در دوستی و ثابت قدم. ( ناظم الاطباء ). درست مودت. ( از اقرب الموارد ). ج ، عُزَم. ( ناظم الاطباء ).
عزمة. [ ع ِ م َ ] ( ع اِ ) کون. ( منتهی الارب ). اِست. ( اقرب الموارد ). ام عزمة. عَزم.
- ام عزمة؛ کون. اِست. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). عِزم. عِزمة.
عزمة. [ ع ُ م َ ] ( ع اِ ) نزدیکان و قبیله مرد. ( منتهی الارب ). خانواده و قبیله شخص. ( از اقرب الموارد ). ج ، عُزَم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
عزمة. [ ع َ زَ م َ ] (ع ص ) مرد استوار در دوستی و ثابت قدم . (ناظم الاطباء). درست مودت . (از اقرب الموارد). ج ، عُزَم . (ناظم الاطباء).
عزمة. [ ع َ م َ ] (ع اِ) واجب و ثابت : عزمة من عزمات اﷲ؛ یعنی حقی از حقوق خداوند، یعنی واجبی از آنچه واجب کرده است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) ثبات و پایداری : ما لَه عزمة و لا عزیمة؛ او را ثبات وصبری نیست در آنچه قصد میکند. (از اقرب الموارد).
عزمة. [ ع َ م َ ] (ع مص ) عَزم (در تمامی معانی ). (از ناظم الاطباء). رجوع به عزم شود.
عزمة. [ ع ِ م َ ] (ع اِ) کون . (منتهی الارب ). اِست . (اقرب الموارد). ام عزمة. عَزم .
- ام عزمة؛ کون . اِست . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). عِزم . عِزمة.