برهنه از جامه ها
طمیل
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
طمیل. [ طَ ] ( ع ص ) پنهان حال. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) بزغاله نر و ماده. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). جدی و عناق. ( فهرست مخزن الادویه ). || بوریا. ( منتهی الارب ). حصیر. ( منتخب اللغات ). || آب و لای آمیخته. ( منتهی الارب ). لای تک ِ حوض. ( منتخب اللغات ). || خار خرمابن.( منتهی الارب ). || پیکان پهن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || گردن بند بدان جهت که به بوی خوش بیالایند آنرا. || ( ص ) نان فراخ و پهن. || تیر خون آلود. ( منتهی الارب ).
طمیل. [ طُ م َ ] ( ع ص ) برهنه از جامه ها. ( منتخب اللغات ).
طمیل. [ طُ م َ ] ( ع ص ) برهنه از جامه ها. ( منتخب اللغات ).
طمیل . [ طَ ] (ع ص ) پنهان حال . (منتهی الارب ). || (اِ) بزغاله ٔ نر و ماده . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). جدی و عناق . (فهرست مخزن الادویه ). || بوریا. (منتهی الارب ). حصیر. (منتخب اللغات ). || آب و لای آمیخته . (منتهی الارب ). لای تک ِ حوض . (منتخب اللغات ). || خار خرمابن .(منتهی الارب ). || پیکان پهن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || گردن بند بدان جهت که به بوی خوش بیالایند آنرا. || (ص ) نان فراخ و پهن . || تیر خون آلود. (منتهی الارب ).
طمیل . [ طُ م َ ] (ع ص ) برهنه از جامه ها. (منتخب اللغات ).
کلمات دیگر: