کلمه جو
صفحه اصلی

غلام خلیل

لغت نامه دهخدا

غلام خلیل. [ غ ُ م ِ خ َ ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن غالب بصری باهلی ، مکنی به ابوعبداﷲ و معروف به غلام خلیل. او از محدثین عامه و فصیح بود. بعضی از اهل فن او را ضعیف الحدیث شمرده اند. وی به سال 275 هَ. ق. در بغداد درگذشت. ( از ریحانة الادب ج 3 ص 161 ).

غلام خلیل. [ غ ُ م ِ خ َ ] ( اِخ ) عبداﷲبن احمدبن غلاب بن خالدبن فراس باهلی. او یکی از متصوفه بود. او راست : کتاب الدعاء، کتاب الانقطاع الی اﷲ تعالی جل اسمه ، کتاب الصلوة و کتاب المواعظ. ( از فهرست ابن الندیم ).

غلام خلیل . [ غ ُ م ِ خ َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن غالب بصری باهلی ، مکنی به ابوعبداﷲ و معروف به غلام خلیل . او از محدثین عامه و فصیح بود. بعضی از اهل فن او را ضعیف الحدیث شمرده اند. وی به سال 275 هَ. ق . در بغداد درگذشت . (از ریحانة الادب ج 3 ص 161).


غلام خلیل . [ غ ُ م ِ خ َ ] (اِخ ) عبداﷲبن احمدبن غلاب بن خالدبن فراس باهلی . او یکی از متصوفه بود. او راست : کتاب الدعاء، کتاب الانقطاع الی اﷲ تعالی جل اسمه ، کتاب الصلوة و کتاب المواعظ. (از فهرست ابن الندیم ).



کلمات دیگر: