( صفت ) مونث صقیل : اجسام صقیله .
صقیله
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( صقیلة ) صقیلة. [ ص َ ل َ ] ( ع ص ) مؤنث صقیل.رجوع به صقیل شود : منطبع شود در رطوبت جلیدی از اشباح و اجسام ملون بمیانجی جسمی شفاف که ایستاده بود از او تا سطوح اجسام صقیله. ( چهارمقاله ).
صقیلة. [ ص َ ل َ ] (ع ص ) مؤنث صقیل .رجوع به صقیل شود : منطبع شود در رطوبت جلیدی از اشباح و اجسام ملون بمیانجی جسمی شفاف که ایستاده بود از او تا سطوح اجسام صقیله . (چهارمقاله ).
کلمات دیگر: