کلمه جو
صفحه اصلی

صلاحیه

فرهنگ فارسی

قضائیست در انتهای سنجاق شهر زور از ولایت موصل که مرکز قصبه کفری است

لغت نامه دهخدا

صلاحیة.[ ص َ حی ی َ ] (ع اِمص ) صلاحیت . رجوع به صلاحیت شود.


صلاحیه. [ ص َ حی ی َ ] ( اِخ ) نام قصبه ای است در مصر سفلی ، در 56هزارگزی شمال شرقی بلبیس از جهت شام و آن در حکم کلید مصر است. صلاح الدین ایوبی این بلده را بنا و بنام خود منسوب کرد. ( قاموس الاعلام ترکی ).

صلاحیه. [ ص َ حی ی َ ] ( اِخ ) قضائی است در انتهای سنجاق شهر زور از ولایت موصل که مرکز قصبه کفری است. از طرف شمال غربی بقضای کرکوک و از سوی شمال شرقی بقضا و سنجاق سلیمانیه و از جانب جنوب بولایت بغداد محدود است.نهر دیاله در حدود جنوبی آن روان است و چندین نهر نیز اراضی این قضا را سیراب مینماید و به نهر فوق وارد میگردد. زمینی حاصلخیز دارد. گندم ، جو، خرما، لیمو، و غیره در آنجا بعمل می آید. ( قاموس الاعلام ترکی ).

صلاحیه . [ ص َ حی ی َ ] (اِخ ) قضائی است در انتهای سنجاق شهر زور از ولایت موصل که مرکز قصبه ٔ کفری است . از طرف شمال غربی بقضای کرکوک و از سوی شمال شرقی بقضا و سنجاق سلیمانیه و از جانب جنوب بولایت بغداد محدود است .نهر دیاله در حدود جنوبی آن روان است و چندین نهر نیز اراضی این قضا را سیراب مینماید و به نهر فوق وارد میگردد. زمینی حاصلخیز دارد. گندم ، جو، خرما، لیمو، و غیره در آنجا بعمل می آید. (قاموس الاعلام ترکی ).


صلاحیه . [ ص َ حی ی َ ] (اِخ ) نام قصبه ای است در مصر سفلی ، در 56هزارگزی شمال شرقی بلبیس از جهت شام و آن در حکم کلید مصر است . صلاح الدین ایوبی این بلده را بنا و بنام خود منسوب کرد. (قاموس الاعلام ترکی ).



کلمات دیگر: